تبیین نظم نوین انقلابی تمدنساز در مکتب شهید سلیمانی
مقدمه:
در سالهای 1358 و 1359، کشور با بحران امنیتی و اجتماعی روبهرو بود؛ انقلاب تازه پیروز شده بود و بیش از 20 گروه مسلح ضد حکومت شاه، میخواستند برای خود جایگاهی به دست آورند. اما مسئله اصلی در این بحرانها از سیستان و بلوچستان در شرق تا کردستان در غرب کشور، موج واگرایی بود؛ لذا یکپارچهسازی ساختار قدرت بهعنوان یک کارویژه برای انقلاب اسلامی تعریف شد. تاکتیک حضرت امام (ره) در انقلاب، مبتنی بر کنش اجتماعی بود و به همین دلیل است که فوکو ، انقلاب اسلامی ایران را اولین انقلاب پستمدرن جهان معرفی میکند. ازمنظر پستمدرنیسم، آنچه دارای ساختار است، میشکند؛ اما آنچه معنایی، مفهومی و اجتماعی است، انعطافپذیری داشته و باقی میماند.
در آن زمان، سپاه پاسداران بسیار محدود بود؛ قویترین سلاحی که داشت یوزی، کلاشینکف و کلت بود. بعدها در دهه ۶۰ قانون تصویب شد که سپاه پاسداران به سلاح سنگین مجهز شود. لذا اگر میخواست در کردستان بجنگد، به ارتش احتیاج داشت؛ به همین دلیل بود که برخی از ارتشیها با سپاه پاسداران پیوند پیدا کردند و برخی از فرماندهان سپاه با ارتشیها احساس تعلق درهمتنیده داشتند.
در آغاز جنگ تحمیلی در سال ۵۹، به علت انقلاب فرهنگی، دانشگاهها تعطیل بود وانجمن اسلامی دانشگاهها برای حضور دانشجویان در جبهههای حق علیه باطل فراخوان دادند. البته آن زمان، جهتگیری انجمن اسلامی دانشگاهها، مثل امروز نبود؛ انجمن اسلامی از بچههای اصولگرای ارزشی حزباللهی بودند. خیلی از نیروهای قدیم سپاه پاسداران، ورودی بچههای دانشگاه به جنگ در سال ۵۹ هستند. در دوران جنگ بنده در کردستان و جنوب بودم. آنجا من با شهید ناصر کاظمی و شهید محمد بروجردی آشنا شدم و به نظر من، این شهدا و شهید سلیمانی متعلق به مکتب انقلاب، امام (ره) و حضرت آقا هستند. توضیح خواهم داد که این مکتب یعنی چه و نظم نوینی ناشی از آن چیست و بر این اساس بحثی دارم که چگونه این نظم نوین که دارای یک منحنی فرایندی است با کنش انقلابی شهید سلیمانی تقاطع پیدا میکند. در تحلیل من شهید سلیمانی یک فرد نیست بلکه یک برساخته است. افراد دارای مجموعهای از ویژگیهای شخصی با بهرهگیری از مکتب انقلاب، امام و حضرت آقا و قرار گرفتن در شرایط محیطی، اینگونه برساخته میشوند. این برساختگی، موضوعی بسیار مهم و تعیینکنندهای است.
تاریخچه مختصر نیروی قدس
جهتگیری نیروی قدس در دهه ۶۰، سمت و سوی اطلاعاتی داشت و اقداماتش مبتنی بر کنش و عملیات اطلاعاتی بود و با همین رویکرد هم در لبنان و افغانستان فعال شد. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، تحرک اطلاعاتی نیروی قدس باز هم بیشتر شد.
در زمان فرماندهی شهید سلیمانی، نیروی قدس از فضای اطلاعاتی خارج شد؛ چون محیط منطقهای تغییر پیدا کرده بود. قبلاً ساختار دو قطبی بود و در ساختار دو قطبی بین دو قدرت بزرگ، نمیشد کار خاصی انجام داد؛ زیرا در ارتباط با کشوری مثل ایران بین آنها اتفاق نظر وجود داشت. بهعنوان نمونه، در دوران دفاع مقدس، آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی در نوع برخورد با ما اتفاق نظری داشتند. بنده ارتباط آمریکا و شوروی در جنگ ایران و عراق را در کتاب «ساختار دو قطبی و جنگ ایران و عراق»، تبیین کردهام. ساختار دوقطبی ویژگیهایی دارد؛ اولین ویژگی که در کتاب «نظریه سیاست بینالملل» نیز روی آن تأکید شده، شکلگیری عقلانیت راهبردی است؛ یعنی قدرتهای بزرگ در این فضا، اولاً با اتفاق نظر و هماهنگی با یکدیگر همکاری میکنند و ثانیاً اجازه نمیدهند بازیگران حاشیهای در سیاست منطقهای و بینالمللی، به رسمیت شناخته شده و ایفای نقش کنند.
در سال ۱۹۹۱ با فروپاشی ساختار دو قطبی نظام بینالملل، خلأ قدرت ایجاد شد. وآمریکا بهدنبال شکل دادن نظم نوین جهانی رفت؛ زیرا احساس میکرد که یک «دولت قوی» است. برای این کار، باید سه کار ویژه را انجام میداد؛ اول، کنترل حوادث؛ دوم، کنترل منابع و سوم کنترل بازیگران. بدین منظور آمریکا درگیر خیلی از بحرانها، جنگها، ستیزها و اینگونه مسائل میشد؛ اما به دلیل آنکه یک «دولت قدرتمند» نبود، نمیتوانست درگیریها را سازماندهی و مدیریت کند. آمریکا وارد منطقه میشد، بحران را گسترش میداد، یعنی جنگ را با یک کشور تبدیل به جنگ با یک ملت میکرد؛ ولی قادر به حل آن نبود. آمریکاییها این الگو را در افغانستان، عراق و حتی یمن به کار گرفتند و تنها بر بحرانهای خود افزودند.
در استراتژیهای آمریکا در دورانهای مختلف تاریخی همواره این اصل مدنظر بود که باید در شرایطی قرار بگیرد که یا درگیر جنگ نشود یا اگر درگیر شد، جنگها را در زمان محدودی مدیریت و کنترل کند. جنگ در افغانستان در سال ۲۰۰۱ شکل گرفت، الان که سال ۲۰۲۰ است هنوز مدیریت قدرت در افغانستان شکل نگرفته است. جنگ در عراق هم در سال ۲۰۰۳ اتفاق افتاد ولی تاکنون مدیریت قدرت در عراق حاصل نشده است.
با حمله آمریکا به افغانستان در سال ۲۰۰۱ و در پی آن حمله به عراق در سال ۲۰۰۳ و بالتبع حضورش در منطقه، نیروهای این کشور به ما نزدیکتر و در نتیجه تهدیدش نیز بیشتر شد. ایجاد خلأ قدرت در عراق، زمینه حرکت کردها و شیعیان را بهسوی ما فراهم کرد. حضرت آقا به این جمعبندی رسیدند که در منطقه خلأ قدرت وجود دارد؛ لذا بهوسیله شهید سلیمانی، تفکر تاکتیکی و راهبردی خود را درباره مسائل مربوط به امنیت منطقهای و راهبردی حاکم نمودند. شهید سلیمانی به لحاظ ایدئولوژیک، تاکتیکی، عملیاتی و راهبردی بسیار با حضرت آقا هماهنگ بود. این خیلی بحث مهمی است که فرمانده ستادی با فرمانده عملیاتی در محیط همسو باشد.
شهید سلیمانی، بهترین انتخاب برای فرماندهی نیروی قدس برای ایجاد «نظم نوین انقلابی هویتساز» مکتب انقلاب بود. تا آن مقطع، عمدتاً کار نیروی قدس ایجاد شبکه منابع و اطلاعات بود و حداکثر قابلیتهای ابزاری و بهصورت خیلی محدود قابلیتهای تاکتیکی داشت و اصلاً در این وضعیت نبود که مثلاً حزبالله را به موشک مجهز کند. این، آن تفکر تکاملی مکتب انقلاب است که در دوره حضرت آقا شکوفا شد و نیروی اطلاعاتی با پارادایم و الگوی رفتاری مختص آن، جای خود را به کسی داد که با نیازهای عصر جدید انقلاب اسلامی و تفکر راهبردی معظمله پیوند پیدا کند.
شخصیت برساخته شهید سلیمانی
بنده در این دوران، هیچگاه حضرت آقا را مثل روزی که جنازه مطهر شهید سلیمانی را آوردند متأثر ندیده بودم. به نظر من دشمن، شهید سلیمانی را با دقت فراوان شناسایی و برای ترور انتخاب کرد. دراینباره بحثهای زیادی میشود که آمریکا در به شهادت رساندن ایشان اشتباه کرد و این کار باعث خواهد شد تا درگیریها و چالشها بیشتر شود؛ اما به نظر من، اینطور نیست؛ چراکه شخصیتهایی نظیر شهید سلیمانی و شهید بروجردی بسیار نادر هستند. همانگونه که علم اقتصاد، علم منابع کمیاب است؛ راهبردشناسی هم علم شناخت فرماندهان کمیاب است؛ یعنی شناخت اشخاصی که ویژگیهای فردیِ شخصیتی، عملیاتی و تجربی را با فضای کنش و ساختار نظام بینالملل باهم درآمیخته باشند. شهید سلیمانی برساخته فضای منطقهای، ساختار نظام بینالملل و تفکر حضرت آقا بود.
نگاه حضرت آقا این بود که نیروی قدس باید از فضای اطلاعاتی به فضای تاکتیکی تغییر جهت دهد. این، یک بحث خیلی جدی است که باید به آن توجه داشت که یک فرمانده برای چهجایی و چهکاری به درد میخورد. اگر امروز شخصی در مقام یک فرمانده، در سنّی که آن روز شهید سلیمانی مسئولیت نیروی قدس را بر عهده گرفت، فرماندهی کند، شاید دیگر نتواند آن پویایی، ابتکار عمل و تحرک حاج قاسم را داشته باشد، چراکه شخصیت شهید سلیمانی برای این کار برساخته شده بود. وقتیکه محیط عملیاتی میشود، باید فرمانده عملیاتی داشته باشد. محیط که بحرانی است باید در نیروها آمادگی عملیاتی باشد. در کتاب «امنیت منطقهای در شرایط آشوب» که اخیراً دانشگاه عالی دفاع ملی آن را منتشر کرده است، توضیح دادهام که در شرایط آشوب منطقه، نمیتوان در وضعیت ایستا قرار گرفت؛ نباید در فضای کار اطلاعاتی سنتی بود و نسبت به بحرانی که در محیط شکل گرفته، بیتفاوت ماند. در فضای آشوب یعنی جایی که ساختار وجود ندارد، هر نیرویی که تحرک بیشتری داشت، عملیاتیتر بود و اقدامات سریعتری کرد، نتیجه بهتری خواهد گرفت.
تشکیل ارتش چندملیتی
حالا شهید سلیمانی برای این مسئله چهکاری را انجام داد؟ شهید سلیمانی ابداعکننده ارتش چندملیتی بود. خیلیها از چهگوارا با تمام قابلیتهای تئوریکی که داشت گرفته تا آمریکای امروز با تمام تسلیحات و قدرت نظامیاش، دنبال این بودند که ارتش چندملیتی بسازند؛ اما هیچکدام موفق به انجام این کار نشدند. تشکیل ارتش چندملیتی، ابداع شهید سلیمانی در این فضای جدید بود؛ همان مدلی که شهید ناصر کاظمی و شهید محمد بروجردی در مناطق ناآرام و بحرانی کردستان، آذربایجان غربی، کرمانشاه و ایلام با بهرهگیری از نیروهای اجتماعی برای مقابله با بحرانهای امنیتی و راهبردی، از آن استفاده کردند. لشکرهای فاطمیون، زینبیون و حشد الشعبی با پیشمرگان مسلمان کُرد بروجردی و کاظمی، بسیار مشابهت دارند. نکته بعدی، ویژگی هویتی این ارتش چندملیتی بود. رمز موفقیت شهید سلیمانی این بود که او بازی هویت و ادبیات آن را میدانست. او دریافته بود، وقتی در بین برادران افغانستانی فرماندهی میکند، باید کار را به آنها بدهد، با آنها برادر بوده و حس یگانگی داشته باشد. درحالیکه رویکرد آمریکاییها ایجاد فضای مزدوری با رعایت سلسلهمراتب فرماندهی بود که همین امر هم موجب عدم توفیقشان در ایجاد ارتش چندملیتی شد. آنچه شهید سلیمانی را نسبت به دیگران در تمام سطوح رجحان میداد، نقش او در ارتباط با هدف اساسی تعریفشده بود.
در بین نیروها و ایشان چیزی به نام تمایز وجود نداشت؛ او در محیطهای عملیاتی، لباس خاکیِ عملیاتی بدون درجه و بدون هویت نظامی میپوشید که این مدل دوران جنگ تحمیلی است. در آن زمان نیز در محیطهای عملیاتی چیزی به نام درجه وجود نداشت، حتی کسی لباس سبز نمی پوشید؛ البته در قرارگاهها و ستاد، اوضاع فرق میکرد ولی کسی که عملیات را هدایت میکرد وضعیت کاملاً متفاوتی داشت. شهید سلیمانی بی رنگ و لعاب و بیریا بود و میتوانست با همه پیوند برقرارکند.
مدل فرماندهی شهید سلیمانی مبتنی بر انسجام بود؛ انسجام زمانی حاصل میشود که یا تشابه و همرنگی با جماعتی داشته باشید و یا تکمیلکننده آنها باشید که شهید سلیمانی این دو ویژگی را دارا بود. شاید بشود ادعا کرد که در ایجاد ارتش چندملیتی هیچ کس نمیتواند مثل شهید سلیمانی عمل کند.
رهبری افقمند
رویکرد شهید سلیمانی در مواجهه با نیروها، رویکردی رهبرگونه و افقمند بود؛ تعیین افق زمانی، مکانی و هویتی بحثی اساسی است؛ اینکه چگونه افق را تنظیم کرده و مشخص شود که رسیدن به این افق با چه نیرویی، چه ابزاری، چه تاکتیکی و چه راهبردی حاصل میشود. شهید سلیمانی از هویت آمریکایی انتظار نداشت که هویتش مثل هویت ایرانی باشد؛ از هویت حزبالله در لبنان انتظار نداشت که هویتش مثل هویت ایرانی با محدودیتهای عقیدتی سیاستی و حفاظت در سپاه باشد. همینطور که میگویند هرکسی باید فرزند زمانه خودش باشد. هرکسی را بر اساس اتصالات هنجاری و هویتی خودش در آن محیط میپذیرفت. در نتیجه این قالبهای امتداد هویتی خودش را پیدا کرد.
سازماندهی سبک و انعطافپذیر
شهید سلیمانی طرفدار سازمان سبک و انعطافپذیر بود. یک نمونه سازمان سبک و انعطافپذیر در غرب، شرکت بلکواتر است. اگر دورنمای مسئلهای مشخص بود، شهید سلیمانی آن کار را به نیرویی که تحرک، انگیزه و تفکر داشت، واگذار میکرد که بدینترتیب موجبات رشد نیرو هم فراهم میشد. شهید سلیمانی مسائل و اهداف را تبیین، کارها را واگذار و برنامهها را مدیریت میکرد. او خیلی از نیروهای توانمند بازنشسته وزارت اطلاعات و نیروی قدس را به کار میگرفت و پروژههایی را به آنها محوّل میکرد، یعنی بحث برونسپاری را پیاده میکرد.
فرماندهسازی
فرمانده توانمند باید فرماندهساز باشد و به جانشین پروری توجه ویژه داشته باشد. حاج قاسم به جانشینپروری توجه داشت و این کار را در محیط عملیاتی انجام میداد. در این محیط است که افراد آبدیده و آماده برای فرماندهی میشوند.
گسترش منطقه درگیری با دشمن
شهید سلیمانی خود را به منطقه محدود نکرد، تفکر او این بود که درگیری با آمریکا، جهانی است. در نگاه او وقتی آمریکا در کنار گوش ماست و میتواند برای ما خطرآفرین باشد، پس باید در نزدیکی آمریکا استقرار پیدا کرد. روسها در سال 1962 میخواستند نزدیک آمریکا بروند، آنها در کوبا موشکهای میانبرد و سکوهای آن را گذاشتند ولی هواپیماهای U2 آمریکایی، عکسبرداری کردند و موضوع را فهمیدند؛ در نتیجه بحران موشکی کوبا اتفاق افتاد که در ادبیات راهبردی، بحثهای خاص خودش را دارد.
کار کارشناسی
شهید سلیمانی به کار کارشناسی یعنی کاری که در محیط عملیاتی پخته شده باشد، اعتقاد داشت و خودش را کارشناس مطلق نمیدانست. در حالی که خیلی از مقامات سیاسی، اصلاً به کار کارشناسی اعتقاد ندارند؛ فکر میکنند که بحرالعلوم هستند و فقط خودشان باید تصمیمگیرنده باشند؛ بقیه حرف خودشان را بزنند و آنها هم کار خودشان را بکنند؛ شهید سلیمانی اینگونه عمل نمیکرد.
پیوند دیپلماسی و راهبرد
شهید سلیمانی توانست دیپلماسی و راهبرد را با یکدیگر پیوند دهد. طبق نظریه روابط بینالملل ریمون آرون با عنوان «دیپلماتیک- استراتژیک»، امنیت و قدرت را دیپلماتها و استراتژیستها میسازند. کار شهید سلیمانی ممزوج کردن دیپلماسی و استراتژی با یکدیگر بود. به همین دلیل بود که جان کری خواستار دیدار با حاج قاسم بود و شش مرتبه از آقای ظریف خواست تا زمینI دیدار او را فراهم کند. جان کری بارها به مقامات دیپلماتیک ما گفت که من دوست دارم که فرماندهان نظامی ما با شهید سلیمانی نشست داشته باشند و بگویند که ما چه چیزی در منطقه شما میخواهیم، شما چه چیزی میخواهید و چهکار باید بکنیم. این بحثها مسائل جدی و واقعی بود که اتفاق افتاد. شهید سلیمانی عزیز چه ویژگی داشت که برای آمریکاییها اینقدر اهمیت داشت؟
بنده بهعنوان کسی که بیش از 30 سال است مباحث مربوط به آمریکا را دنبال میکنم، میگویم که نگاه آمریکاییها، قدرتمحور است و تنها با کسی حرف میزنند که دارای قدرت باشد. کنش تعاملی مبتنی بر قدرت است، اگر قدرتی وجود نداشته باشد اصلاً آمریکاییها مذاکره نمیکنند.
نظام بینالملل، آنارشیستی یعنی بر اساس قدرت است؛ برای ابراز وجود باید دارای پشتوانه بود و شهید سلیمانی هیچگاه این معیار را نادیده نگرفت و همواره مذاکرات خود را مبتنی بر قدرت انجام داد؛ در میدان جنگ نیز مبتنی بر قدرت عمل میکرد؛ حتی عقبنشینی او هم مبتنی بر قدرت بود.
تبدیل ایران به قدرت منطقهای
تبدیل ایران به یک قدرت منطقهای، توسط شهید سلیمانی انجام شد و این، همان جهشی است که در تفکر حضرت آقا در حوزههای اقتصاد، اندیشه، تاکتیک و راهبرد، جایگاه ویژهای دارد که اگر چنین نباشد کشور دچار فروپاشی خواهد شد؛ چراکه جهان دارای جهش است و با حرکت روبهجلو در حال حرکت است. امروز ایران دارای حلقه قدرت است و اعراب منطقه اذعان دارند که ایران دارای قدرتی است که از دو هزار سال پیش یعنی از زمان شاپور ذوالاکتاف و داریوش، تکرار نشده است. ایران در خانه جهان عرب حضور پیدا کرده و در حال شکلدهی سیاست در جهان عرب است.
۴۲ سال از پیروزی انقلاب اسلامی گذشته است و در حال حاضر ایران دارای قدرتی است که پیش از انقلاب و حتی 25 سال قبل هم نداشت؛ قبل انقلاب بااینکه بهاصطلاح صاحب پنجمین ارتش قدرتمند دنیا بود، نتوانست بحرین را نگه دارد. بیجهت نیست که امروز، اردشیر زاهدی قدرت فعلی ایران را با دوران شاه که خودش در آن وزیر خارجه و سفیر ایران در آمریکا بوده مقایسه کرده و به این قدرت افتخار میکند و میگوید «سلیمانی افتخار من است؛ من به فردی مثل ژنرال سلیمانی افتخار میکنم». اردشیر زاهدی فرد کوچکی نیست؛ در کتاب «شیر و عقاب» توضیح داده میشود که او چگونه شبکهای را در آمریکا برای مقابله با نظام اسلامی سازماندهی کرده بود.
از نهادسازی تا شخصیتسازی
حاج قاسم توانست در محیطهای مأموریت خود یک پنجضلعی شامل نهادسازی، دولتسازی، هنجارسازی، سیاستسازی و شخصیتسازی را شکل دهد. علیرغم اینکه عراقیها، آدمهای مغروری هستند و بر خلاف ایرانیها پروتکلهای زیادی را در مناسبات خود لحاظ میکنند، اما به شهید سلیمانی توجه ویژهای داشتند و خیلی از شخصیتهای عراقی علاقهمند بودند تا خود را با معیارهای حاج قاسم تطبیق دهند؛ چراکه او توانست در عراق با بسترسازی مناسب، دولتسازی و نهادسازی کند و از کاری که آمریکاییها میخواستند در منطقه انجام دهند، جلوگیری نماید.
امروز به یُمن تلاشهای مجدّانه حاج قاسم، ما در کشورهای مختلف رسانه داریم؛ نهادهای اجتماعی و حزب داریم. اینکه بتوانید کاری را انجام دهید که ثبات و استمرار برای شما به همراه داشته باشد، بسیار ارزشمند است و شهید سلیمانی با فعالیتهایی که در منطقه داشت این دو عامل را به دست آورده بود.
راهبرد دفاع روبهجلو
راهبرد شهید سلیمانی دفاع روبهجلو با اقدامات پیشگیرانه بود؛ یعنی باید امروز برای نیاز آینده فکر کرد. مثلاً ممکن است تمایل داشته باشید فردی که به شما نزدیکتر است برای پست نخستوزیری انتخاب شود، اما لازم است در برخی از مواقع از او حمایت نکنید. این، همان بحثهای سیاستسازی است که نشان میدهد چطور میشود این کار را انجام داد.
اسرائیلیها در جنگهای ۱۹۶۷، ۱۹۷۳، ۱۹۴۸ و ۱۹۵۶ در کمتر از دو هفته به نتایج و اهداف خود رسیده بودند، اما در جنگ ۳۳ روزه سال ۲۰۰۶ به دلیل اقدامات دفاعی پیشگیرانه جبهه مقاومت که رهبری آن با حاج قاسم بود، نتوانستند غلبه کنند. این کار را برای چه انجام میدهید؟ برای اینکه به چیز دیگری برسید. برای آن نیاز به چه نیروها، زمینهها و ابزارهایی دارید؟
خودکفایی جبهه مقاومت
میزان نیاز مجموعههای جبهه مقاومت در منطقه به ایران برای پول، تجهیزات و راهبردسازی روز به روز کمتر شده است چراکه برای ایفای نقش تمدّنسازی و داشتن هویت انقلابی باید خودکفا بود، در غیر این صورت نیروهای مقاومت، تبدیل به یک نیروی دستنشانده شده و به این ترتیب در عین ناپایداری، با گذر زمان انتظارات افزایش پیدا میکند. مهمترین دستاورد شهید سلیمانی خودکفایی و توانمندسازی نیروهای جبهه مقاومت در منطقه بود و باید گفت اندیشه، مکتب و راهبرد شهید سلیمانی در ایران منطقهای بیشتر از ایران جغرافیایی ادامه خواهد داشت.
شهید سلیمانی؛ سرمایه اجتماعی
چهگوارا مدتها الهامبخش جوانان بود و حتی در فتنه 88 هم خیلی مورد توجه قرار گرفت. در شعرهایی که خوانندگان خارجنشینِ ایرانی خواندند نیز سعی شد جوانان ایرانی را سرگشته و نیازمند یک ناجی مانند او نشان دهند. در تیزرهای تبلیغاتی هم با نشان دادن عکسهای چهگوارا سعی در بازسازی تاریخ و محور قرار دادن او داشتند. در این روزها که جامعه ایران سلبریتیمحور شده است باید خود، تولید ادبیات کنیم، در غیر این صورت به جوانان ما خوراک فکری و فرهنگی با طعم غربی میخورانند. این موضوع پراهمیتی است و باید به بحثهای سرمایه اجتماعی در ایران توجه شود. باید ادبیاتسازی شود و شهید سلیمانی بهعنوان یک شخصیت برجسته، تا دو دهه وارد ادبیات انقلابی جهان شود. همانند کاری که رژی دبره انجام داد که «جنگ چریکی چه» را برای چهگوارا نوشت. گاهی کارهایی انجام میشود که بیشتر جنبه نمایشی دارد؛ درصورتی که برای انعکاس جهانی خروجی آن باید اهمیت بالاتری داشته باشد.
بنده به همراه چندی از دوستان خدمت حضرت آقا رسیدیم، بحث ایشان روی کتابهای تکراری و حجیمی بود که کسی مطالعه نمیکند؛ ایشان بر تولید کارهای فاخر تأکید داشتند و متذکّر شدند وقتی میخواهید درباره موضوعی، مطلب بنویسید، باید کوتاه، موجز، دارای اتقان و شیوا بوده و بتواند افراد را جذب کند. برای جذابیت هم لازم است کارها هم موجب ارتقای عقل افراد شده و هم احساس و عواطف آنان را برانگیزاند.