جنبه های انسانی مکتب شهید سلیمانی از منظر دکتر سعدالله زارعی

0
967

جنبه های انسانی مکتب شهید سلیمانی از منظر دکتر سعدالله زارعی

درآغاز یک صلوات جلی به روح مطهر سردار شهید اسلام ،حاج قاسم سلیمانی تقدیم می کنیم.
سردار سلیمانی تعبیری داشتند می فرمودند که اگر ما روزی صد بار به شهدا صلوات نفرستیم به آن ها جفا کردیم و ایشان  خودش پایبند بود به این که برای شهدا صلوات بفرستد و بنده بارها شاهد این مسئله بوده ام.
ایشان در موقعی که وارد ساختمان فرماندهی می شدند، خوب در ساختمان فرماندهی یک ساختمان دو طبقه است. در این راه¬پله ای که از هم کف به سمت طبقه بالا و اتاق فرماندهی می رود تصاویر شهدا و شهدای نوعا شاخص و تصاویر تقریباً جفت جفت هم از همون ورودی ساختمان تا اتاق و پشت میز ایشان  این تصاویر بود و هنوز هم است. ایشان  وقتی وارد ساختمان می شد تقریباً در برابر هر تمثالی مکث می کرد و مشغول فاتحه بود و برخی مکث بیشتری داشت حالا ممکن است با توجه به آشنایی که داشته برخی هم ضمناً دستی بر روی تمثال ایشان می کشید و برخی را هم می بوسید. فلذا وقتی ایشان  وارد ساختمان می شد تقریباً بدون استثنا حالا تاحدی که ما خبر گرفتیم از کسانی که آنجا بودند این کار هر روزه شهید بود که ورود کند با این کیفیت از این راه¬پله ها بره و به اتاقش برسه. فلذا این قسمت راه¬پله ها تا اتاق ایشان  که شاید پنجاه گام هم نشه ایشان  این پنجاه گام را شاید 20 دقیقه طول میکشید تا از این مسیر به اتاق و پشت میزشون بروند.
حالا یک موقع است که آدم یک بار یک کاری می کند یا دوبار یا هر از گاهی یا یک جا قبور شهدا است آدم میرود زیارت میکند می بوسد نماز می خواند یک موقع یک مسیر تکراری هر روزه این کار تکرار می شود. یعنی انسان احساس میکند گویا شهید بزرگوار یک میثاقی داشت با شهدا و این در واقع جزء همون میثاق بود که می فرمودند هر روز اگر صد تا صلوات نفرستیم جفا کردیم به شهدا و خودش اینگونه این اصرار را داشت که از کنار تصاویر شهدا اینگونه عبور نکند.
حالا این را بگذارید کنار آن جمله ای که ایشان  فرمودند کسی شهید میشود که در دنیا شهید باشد. این کلمه قصار خیلی پر معنایی است. کسی شهید می شود که در این دنیا شهید باشد. یعنی حواسش جمع باشد و مراقبت کند از خودش. بالاخره بدونه هیچ چیزی در این دنیا بی حساب و کتاب خلق نشده است حالا بنده از همین منظر وارد بحث مردمی بودن میشم البته چیزی که تا الان عرض کردیم خارج از این بحث هم نیست.


معرفی شهید سلیمانی

ایشان  در واقع کلمه ای که بنده می توانم برایش به کار ببرم این است که انسان به اصطلاح آگاه به امور انسان متوجه انسان دقیق نمی دانم واقعاً چه کلمه ای به کار ببرم برای این مسئله. هر چیزی را ایشان  به آن توجه می کرد و آن نقطه ی کمال قضیه را انجام می داد. گاهی در حدی که انسان تعجب می کرد هم حوصله امثال ما خارج است که آن کار ها را بکنیم. سعی می کرد که هر چیزی را در نقطه کمالش انجام بدهد. البته ما حدیث هم داریم که نمی خواهیم وارد بحث حدیثی بشویم. حالا شاید این کلمه بنده یک مقدار افراط گونه باشد ولی ما اینگونه دیدیم. بنده توفیق  داشتم 15 سال به ایشان  نزدیک باشم و در این سال ها هفته ای دو سه نوبت هر نوبت دو ساعت با ایشان  دیدار داشتیم و ایشان  را می دیدیم و بنده چون خیلی شیفته ایشان  بودم روی سکنات و رفتار ایشان  خیلی تمرکز داشتم.
خیلی وقت ها پیش آمد که وقتی ایشان  از یک مسیر عبور می کرد بنده می ایستادم فقط ایشان  را تماشا می کردم برای یک مدت طولانی ایشان  را تماشا می کردم. خیلی برای بنده دلنشین بود که اینگونه ملاقات کنیم. با توجه به به این می گویم که ایشان  سعی می کرد هرچیزی را در نقطه کمالی انجام دهد. چیزی که در باره شهدا گفتیم یک نمونه بود. یک نمونه هم در مواجهه ایشان  با پیکر شهدا است. به هر حال ما میرویم پیکر شهید را می بینیم و می بوسیم، تابوتش را احترام می کنیم و می آییم کنار. ایشان  به گونه ای با جنازه شهید مواجه می شد که انگار میخواهد حل شود در پیکر.  گاهی وقت ها یک شهیدی تا نیم ساعت در بغل شهید سلیمانی بزرگوار بود. یک برخورد خیلی عجیبی داشت با پیکر شهدا و شما شاید در تصویر شهدا دیده باشید یک موردی ایشان  می خواهد شهیدی را دفن کند چه وضعیتی دارد در قبر.
در مورد احترامات و اینکه ایشان  خاکساری داشته باشد. همین پارسال وقتی که سردار سلامی به فرماندهی سپاه منصوب شد خوب سردار سلیمانی از سردار سلامی دعوت کرد که به نیروی قدس بیاید و یک جلسه تجلیل تا تکریم از ایشان انجام داده باشد. خوب حالا فرمانده ها این گونه است که یک یگانی مثلاً دژبانی دارد افرادی دارد میگوید فلانی می خواهد بیاید پیش بنده وقتی وارد ساختمان شد به بنده بگویید که بیایم جلوی ساختمان  و یا جلوی درب تا از ایشان  استقبال بکنم. همه جا این گونه است. در سپاه و غیر سپاه هم معمولاً اینطور است و این مقدار هم کافی است. اما بنده خودم دیدم صبح اول وقت که ما قرار بود خدمت سردار سلامی باشیم آنجا تشریف بیاورند ما هم جزء همون هیئت و جمعیت آنجا بودیم بنده آمدم اولاً دیدم که وضع ورودی آنجا غیر عادی است. آب پاشیده بودند و تمیز کرده یودند. بعد آمدم بیرون ساختمان فرماندهی یک جایی سردار نشسته بود شهید بزرگوار یکی دونفر هم کنارش بودند. بیرون نشسته بودند تا سردار سلامی بیاید واقعاً حدود نیم ساعت دست کم منتظر بودند. ایشان  بیرون نشسته بود و آماده بود تا سردار سلامی بیاید و از ایشان  استقبال کند البته حالا ایشان  احتمالاً انگیزه تعلیم و تربیتی نداشته باشد اصلاً وجودش اینگونه بود و این گونه هرچند یاد میداد و آدم هم یاد میگرفت ولی این انگیزه هم نداشت احتمالاً .ولی واقعاً مدت مدیدی نشست با لیاس نظامی کامل که سردار سلامی بیاید و از ایشان  استقبال کند و با هم بیایند در اتاق جلسات صحبت کنند. این هم باز یک نمونه از خاکساری ایشان  چون مسلماً سردار سلامی هم این توقع را نداشت و در این حد هیچکس توقع ندارد که ما البته با چشم خود دیدیم که این موضوع در آنجا انجام شد.
یا اینکه مثلاً ایشان  در مسئله سیلی که در خوزستان آمد. خوب ماموریت نیروی قدس خیلی کاری به سیل و سایر مسائل داخل ایران ندارد اما وقتی حادثه پیش آمد ایشان  وارد شد. ایشان  دستور دادکه مواکب امام حسین(ع) که در حدود 400 تا موکب که به شکلی مرتبت بودند با سردار سلیمانی دستور داد که اینها بیایند وارد بشوند. 400 موکب حدوداً وارد مساله سیل خوزستان شدند. باز خودش بلند شد رفت در آنجا میان مردم. شکل حضورش یک شکل حضور خاص بود یک شکل حضور کامل بود. شاید آن تصویر را شما دیده باشید که ایشان  تا بالای زانو داخل گل و لای بود و در این گل و لای رفت آمد می کند. یک نفر در این صحنه روی یک سنگی نشسته و دارد با سردار با تندی صحبت می کند. گویی ایشان داخل خانه ای است و سردار سلیمانی در معرض سیل هستند. از اینها خواسته شده که خانه را ترک کنید خطرناک است حالا روی چه حسابی که مثلاً باور نکردند  خانه را ترک نکردند. نه تنها ترک نکردند آمدند با تندی بحث می کند که یک سری امکاناتی باید به آنها بدهند با خودش به داخل خانه ببرد. آنجا این فرد یک جوانی هم است روی یک سخره مانندی نشسته است. سردار سلیمانی در پایین آب یعنی ایشان تقریباً مسلط به سردار است و سردار دارد از پایین با او حرف می زند و دارد میگوید خواهش می کنم ترک کنید خانه را و او دارد تندی می کند. سردار سلیمانی با لبخند می گفت خواهش می کنم خواهش می کنم باز او کوتاه نمی آید حالا سردار سلیمانی یک به گونه ای دستش را به صورت آن جوان میرساند و سرش را پایین می کشد و پیشانی جوان را می بوسد و می گوید خانه را ترک کنید خطرناک است. این نمونه دیگر از نقطه کمالی.
نمونه هایی را که گفتیم نگاه کنید. این ها نمونه هایی هستند که ایشان  کار را در نقطه کمالی انجام می دهند ایشان یا کار نمی کردند یا در کمال انجام  می دهند. که می گویند کار آن کرد که تمام کرد یا آن حدیث حضرت رسول(ص) که می فرمایند   “خدا دوست دارد که وقتی بنده اش کاری انجام می دهد آن کار را با اتقان (استحکام تمام) انجام دهد” ما این را در رفتار سردار سلیمانی دیدیم.


ولایت افزایی در مکتب شهید سلیمانی

در بحث ولایت و رهبری هم همین است. در این بحث ایشان  در واقع با تمام وجود و با تمام سلول هاش و با تمام ظرفیت و تواناییش و تمام نفوذش وارد مسئله ولایت شد. بنده یکجایی صحبت کردم گفتم که ما یک کلمه ای داریم به نام ولایت مدار. ولایت مدار یعنی ما حرکتمان را به گونه ای تنظیم کنیم که بر مدار ولایت باشیم. مثلاً یک کاری را ولایت گفت انجام بدهیم. خوب این ولایت مداری است و بیشتر هم یک صفت شخصی است که انسان شخصش ولایت مداری است و بیشتر هم نتیجه شخصی دارد یعنی برای خود بنده خوب است که ولایت مدار باشم.
ایشان  خودشون ولایت افزا بود. یعنی در نقطه کمالی ولایت مداری یعنی ولایت افزایی بود. یعنی ایشان  کسی بود که نه تنها در مدار ولایت بود بلکه جمعیت های زیادی را کشاند و برد پشت سر رهبر انقلاب در دوره ای که واقعاً یک مظلومیتی متوجه ایشان  بود. میلیون ها نفر را ایشان  در فضای داخلی اولاً و بعد در فضای خارجی کشاند به سمت رهبری. در یک جلسه چند سال پیش خودم خدمت ایشان  عرض کردم که واقعاً تاثیر نیروی قدس در تثبیت داخلی انقلاب هیچ کمتر از تاثیر نیروی قدس در تثبیت خارجی نیست و نبود. البته این موضوع نیاز به توضیح دارد و ما الان در مقام توضیح این موضوع نیستیم. ولی ایشان  در فضای داخلی هم یک معیار بود، یک پرچم بود، یک علم بود که افراد را بکشاند و ببرد پشت سر مقام معظم رهیری و در این مسئله ایشان  عجیب تعصب داشت.
ایشان  مسئله ولایت فقیه را از یک زاویه دیگر می دید از این زایه که ما تحت ولایت یک حکیم تمام عیار هستیم. حکیم غیر از عالم است. عالم یعنی کسی چیزی می داند. حکیم یعنی یک چیزی  را می داند آن طوری که باید و آن طوری که برتر از آن وجود ندارد. یعنی به گونه ای یکه سواری در علم مطرح است. ایشان  یکه سوار را حضرت آقا می دانست. ایشان  می گفت بنده تجربه کردم و با تجربه ام میگویم که در طول این سال هایی که بنده مرتب با ایشان  مراورده داشتم یا دستوراتشون را شفاهی شنیدم یا کتبی دیدم یک موردی سراغ ندارم که حضرت آقا نظری داده باشند و انجام داده باشیم و بعد گفته باشیم ای کاش این کار نشده بود یا انجام نداده بودیم.
ایشان  گفت موارد زیادی پیش می آید که بنده یک نظری دارم و ایشان  یک نظر دیگری دارد. این بنده کیست؟ این بنده یک بنده کارشناس خبره حاضر در میدان مثلاً در پرونده سوریه می گوید بنده قاسم سلیمانی یک نظری دارم و آقا یک نظری مخالف نظر بنده دارد. بنده در این مواقع نظر خود را کنار میگذارم و نظر آقا را انجام  می دهم. ایشان  می گفت در تمام این موارد موردی نبوده است که بنده اجرا کنم و برای بنده این مسئله پیش بیاید که ای کاش آن نظر را پیاده کرده بودم. ایشان  این گونه رهبری را مورد مطالعه و ملاحظه قرار می داد و رهبری را میدید. حالا این بحث ها ممکن است آن جنبه مردمی بودن را پوشش ندهد اینها خاطرات متنوع است که هر کدام یک وادی را پوشش می دهد.


 جایگاه مردم در مکتب شهید سلیمانی

حالا بر گردیم در عرصه مردم. ایشان  در عرصه مردم چند اعتقاد داشت. اعتقاد اول ایشان  این بود که مردم ضد انقلاب نیستند و ضد انقلاب نمی شوند خیلی خیال ایشان راحت بود از این مسئله و خیلی محکم و با اعتقا د این حرف را می زد.  در همین عرصه ها خیلی از این مشکلات هم پیش می امد دیگیر. در سال 1397 و قبل و قبل ترش و خیلی موارد دیگر پیش می آمد. بعضی صحنه ها خیلی صحنه های تلخ و تندی بودند اما ایشان  خیلی محکم معتقد بودند مردم متدین و انقلابی هستند و اینگونه نیست که تحت تاثیر فشار ها از انقلاب خارج شوند.
سردار سلیمانی معتقد بود جمعیت بسیار اندکی ضد انقلاب هستند و بقیه افراد را در حوزه انقلاب اسلامی ارزیابی می کرد. احتمالاً این جمله معروف سردار را شنیده باشید که گفته بود: دخترهای بی حجاب ، دختر های خودمان هستند، باید با این ها گرم بگیریم و حساب آن ها از دخترهای فاسد ضد انقلاب جدا بود.
در جلسه داخلی که ما بودیم و می خواست با ما صحبت کند یک کلمه دیگر هم اضاف می کرد که انحراف ظاهر اینها تقصیر ماست. ما درست کار نمی کنیم ما نیستیم در مردم. ما زندگی مردم را نداریم خوب اینطوری میشود. در داخل خودمون یک انتقاد اینگونه هم می کرد اما اولین نکته اش این بود که مردم به ما هو مردم نه به ما هو حزب الله و نه به ما هو عناصر مذهبی مردم را به همان نگاه کمالی اینجا هم همان نگاه کمالی بود مردم را کامل قبول داشت و تفسیرش از مردم زلال بود روشن بود مردم خوب هستند و لذا می پذیرفت و هیچ شرمنده نمی شد ما بریم در اتاقش ببینیم که مثلاً یک جوانی پسر با یک شلوار لی تنگی آماده آنجا و قبل از ما مثلاً سردار را دیده باشد اصلاً شرمندگی و خجالت نداشت برایش حالا ما خودمون چگونه هستیم با این صحنه ها. می پذیرفت بغل می کرد گرم می گرفت صحبت می کرد. یک چنین خصوصیتی ایشان  در مواجهه با مردم داشت.
پس اصل اول اعتقاد به این که مردم خوبند و مشکل ندارند و انقلاب را قبول دارند و نظام را قبول دارند. به تمام معنا مردم را با تمام طیف هاش قبول داشدر در عرضه سیاسی هم اهل این دسته بندی مه می کردیم نبود که البته بعضی هم سو استفاده کردند در این زمینه.


نخبه‌سازی در مکتب شهید سلیمانی

بنده چون به هر حال مدتی کار مسئولیت سیاسی هم داشتم پیش ایشان  عرض می کنم بعدا هم ایشان  همین نگاه را داشتنند که بنده کار سیاسی بکنم و از بنده سوالات سیاسی می پرسید و از بنده چنین انتظاری داشت که بنده خبر داشته باشم و به ایشان  خبر بدم. اینو از این منظر بنده دارم میگویم که ایشان  به این معنا در طبقه نخبگان مرز قایل نبود که اقا حالا این چپه آن راسته این چیه اصلاً برایش چنین کلماتی معنا مفهوم نداشت تنها چیزی که برای ایشان  معنا مفهوم داشت رهبری بود واقعاً قبول رهبری و همراهی با رهبری پیش ایشان  یه مسئله مهمی بود توی طبقه نخبگان در عین حال ایشان  با همون حرفی که میزنیم میگیم ایشان  ولایت افزا بود خیلی هارا از منجلاب بیرون می کشید می برد سمت رهبری حالا بنده اسم ببرم قاعدتا نمیشود پخش کرد حالا اسم افراد را بخوایم ببریم مشکل پخش دارد حالا ما اشاره می کنیم.
گاهی می بینیم فردی در یک طیف دیگری قرار دارد اما سردار با ذاتی که از آن فرد می دید به مسیر انقلاب سوقش داد و اکنون آن فرد در مسیر فعالیت های انقلابی است.
یا ما خودمون که کارهای پژوهشی می کردیم و مسئول پژوهش کده بودیم ایشان  بارها خودش به بنده گفت ککه فلای و فلانی هم بیایدرید در پژوهش کده صحبت کنند و نظر کارشناسی شون را بگیرید تا این هارا هم داشته باشیم. خوب باهاشون ارتباط داشت بهشون تلفن می زد سراغشون می گرفت و گاهی می دیدشون و روشون تاثیر می گذاشت.
بنده واقعاً اینجا بگویم اشهد بالله که اینگونه نبود که آنها بتوانند بر روی شهید تاثیر بگذارند. آن پوسته ورودی شهید خیلی سخت بود و کسی نمی توانست این پوسته را بشکند. ایشان  تماس می گرفت صحبت می کرد می کشید مدیریت و هدایت می کرد. حالا بعضی وقت ها هم موفق نبود و مواردی هم بود که اثر نداشت اما در اکثر مواقع اثر داشت.
در تیپ های مردمی صحبت کردیم در بخش نخبگان هم ایشان  با یک این چنین ظرافتی عمل می کرد.


خدمتگزاری مردم در مکتب شهید سلیمانی

نکته سوم در بخش مردم این بود که این مردم زود تر از ما به بهشت میرن و زود تر از ما به جایی می رسند و زود تر از ما مورد عنایت قرار می گیرند نسبت به متن مردم اینگونه فکر می کرد. اصلاً نگاهی معنوی به مردم داشت. چگونه؟ حدیثی داریم که “الناس عیال الله” یا خداوند می فرماید “مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَیُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا کَثِیرَهً”(بقره/245) به بنده قرض بدید منظور در اینجا از بنده کی است؟ در این جا منظور خود خدا نیست بلکه مردم است. خود خدا انقدر می خواهد بگه مردم به بنده نزدیک هستند اینگونه در آیه واژه هارا به کار برده. ایشان  نگاه معنوی داشت طبق همین آیه و حدیث که مثال آوردیم. خوب ایشان  همچین اعتقادی داشت که آقا این مردم نزدیک تر استن به خدا. خدمت به این مردم نه که افتخار است. خدمت به این مردم خدمت به خود است. اگر می خواهید شما به جایی برسید جاش همین مسیری است که شما خدمت گذار مردم باشید. این تقرب را از مسیر انسان و انسانیت می دید. فلذا ایشان  یک تقرب انسانی و تقرب به انسان داشت. در نگاه ایشان تقرب به خدا از طریق تقرب به انسان حاصل می شد.
یعنی هم جواری با انسانی که مخلوق خداست همانجا که حضرت علی به مالک اشتر زمانی که می خواست به مصر برود فرمود این مردم «إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ» که یا برادر در هستند یا مثل در مخلوق هستند. یعنی مخلوق هستند حریم دارند یعنی یک نگاه است به اینکه اینجا جای این نیست که نگاه کنید صرفا دینش چیست. البته ما باید نگاه کنیم دینش چیست اما این نباید سبب تقسیم بندی بشود که مارا از خدمت به مردمی که از نظر ما در صراط مستقیم نیستند منع کند. خوب فرد چقدر باید انسان گرا باشد و چقدر باید در اینجا افرادی که ادعای انسان گرایی دارند زانو بزنند جلو شهید تا بفهمند مفهوم انسان و انسانگرایی چیست.
فکر می کنم عملیات بوکمال بیش از دوماه به درزا کشید و عملیات سختی بود. ایشان  حالا این کار ها را کرده و مجاهدت هایش را انجام داده و دارد در یک خانه صحنه را مدیریت می کند. خوب حالا خانه یک منطقه ای که سال هاست به اشغال در آمدند و دیگر خانه معنا ندارد و این تروریست ها آمدند همه خانه هار ا سوراخ کردند و همه خانه ها به هم وصل هستند و کسی اگر از یک خانه وارد شود می تونه شصت تا هفتاد خانه بدون خروج از یک خانه طی کند.حالا خانه خرابه است پنجره نیست همه جاش آسیب دیده مورد انفجار و تیراندازی قرار گرفته و فرشی نیست و یک اسکلت مخروبه است. ایشان  در این خانه فرماندهی می کند. ایشان  وقتی فرماندهیش تمام میشود یک نامه می نویسه که بنده در اینجا ناگزیر شدم که از خانه شما استفاده کنم . بنده خواهش می کنم بنده را به این خاط ر حلال کنید. بعد این را در قرآن می گذارد و قرآن را می گذارد در طاقچه بع د می گوید حالا برید پیداش کنید. میگن این نیست و خیلی وقته رفته اما ایشان  میگوید نه باید حتما پیداش کنید. وادار می کند بن پیدا کنند بعد میگن این در یکی از روستاهای ترکیه هستند و به آنجا فرار کردند وضمناً خودش هم مخالف بشار اسد هستند. تلفن آن ها را پیدا می کند و بعد بهشون زنگ می زند که بنده قاسم سلیمانی هستم بنده چند وقتی در منزل در بودم و اینجا نماز خوندم و می خوام در حلال کنی که نماز های بنده اینجا قبول باشد. اونم که شنیدم که میگوید اصلاً بنده دیگر خانه ای ندارم عملا ما که همه فرار کردیم آمدیم و اصلاً معلوم نیست برگردیم. خیلی تحت تاثیر قرار می گیرد که شهید آمدند خودش زنگ زده است.
یک موقعی است که به دفترتان میگویید زنگ بزند حلالیت بطلبند یا به کنسول میگویید پیداش کنند و با ایشان صحبت کنند؛ نه یک موقع خودت در حد قاسم سلیمانی بر می داری بایک آدم اینچنانی در یک روستایی در ترکیه صحبت می کنی. خیلی خاضعانه بنده قاسم سلیمانی هستم و در منزل شما نماز خواندم بنده می خوام شما راضی باشید تا نماز بنده مشکل نداشته باشد و حلال بودی می طلبد از آن فرد.
برخی می پرسند چرا ایران در سوریه نفوذ دارد؟ خوب این کار در فضای سوریه چقدر باید بپیچد همین یک خاطره که خیلی از این ها است. ببینید این بر می گردد به آن مطلب که مردم مخلوق و مورد توجه خدا هستند و این خیلی عمق می دهد و خیلی وجودیش می کند و از حالت ریا کاری خارج می کند. برخی خیلی ریاکاری می کنند مثلاً دوربین می فرستند چقدر کار می کنند که یک تصویری از ایشان در یک جا پخش شود که ما مرید و دستبوس وارادت مند مردم هستیم. این صحنه ها خیلی فرق می کند با صحنه ای که شهید یک ماه دو ماه زیر فشار تهدیدات بوده و میگوید صاحبخانه را پیدا کنید بنده می خواهم با او صحبت کنم.


نقش مردم در رسیدن به حق در مکتب شهید سلیمانی

مطلب آخر در بحث مردمی ایشان  واقعاً خودش را محتاج نظر مردم می دانست. این را باید یک مقدار توضیح داد. از همون منظر که مردم عیال الله هستند و خدا از منظر مردم به شما توجه می کند. یعنی خدایی که می خواهد به در توجه کند بین در و خدا مخلوقات خدا هستند و این مخلوقات معیاری هستند برای خدا که در آدم خوبی هستی یا خیر. این خیلی مسئله مهمی است.
برخی می گویند کاری کن بدون واسطه به خدا متصل بشویم. ایشان  معتقد نبود به این مسئله ایشان  می گفت مخلوق خدا برای خدا ارزش است. اینها باید بنده را درست بدانند تا بنده پیش خدا قیمتی داشته باشم، ارزشی داشته باشم. ازین منظر نگاه می کرد به مردم.
ایشان  رزمندگانی که حاضر بودن جانشان را برای اسلام فدا کنند جمع می کرد و از ایشان می پرسید آیا بنده آدم خوبی هستم. از ایشان می خواست بله بگیرد. قاسم سلیمانی مجاهد فی سبیل الله است ولی اصلاً در ذهنش نبود که خودش چیزی است و چیزی دارد. فقط می گفت مردم شهادت بدید تا بنده بشنوم آیا بنده آدم خوبی هستم؟ چقدر اعتقاد می خواهد. بعد کفنش را   ببرد پیش  افرادی بگوید روش بنویس که قاسم سلیمانی آدم خوبی است. این خیلی دیگر آن که بنده میگویم همه چی در نقطه کمالی مشاهده می کرد اینجا جلوه هایی از آن اثر است.
اینجا اعتقادش این است که اگر مردم راضی بودند خدا هم راضی است یعنی رضایت خدا در گرا رضایت خلق خدا است. خیلی این اعتقاد بی شیله پیله جالبی است نسبت به مردم و نسبت به مخلوقات خدا.


جمع بندی

در اینجا سعی شد در حد توان به مصادیق عملی مردمی بودن سردار سلیمانی بپردازیم.
شهید سلیمانی اعتقاد فراوانی به شهدا داشت و سخنش این بود که اگر روزی صد صلوات هم برای شهدا بفرستیم باز هم کم است. از جمله ویژگی های شهید این بود که هر کاری را در حد کمال انجام می داد و برای هیچ کاری کم نمی گذاشت.
در رابطه با خیلی ها بحث از این است که فرد ولایتمدار باشد ولی در صحبت از سردار شهید حرف نه تنها از ولایت مداری که سخن از ولایت افزایی است یعنی نه تنها ایشان در مدار ولایت حرکت می کردند بلکه  عده زیادی را نیز به سمت ولایت سوق می دادند. ایشان مسئله ولایت فقیه را از یک زاویه دیگر می دید از این زایه که ما در تحت ولایت یک حکیم تمام عیار هستیم.
سردار سلیمانی معتقد بود جمعیت بسیار اندکی ضد انقلاب هستند و بقیه افراد را در حوزه انقلاب اسلامی ارزیابی می کرد. ایشان به این معنا در طبقه نخبگان مرز قایل نبود برایش چپ و راست مفهوم نداشت، تنها چیزی که برای ایشان معنا و مفهوم داشت رهبری بود؛ در عین حال ایشان با ولایت افزایی خیلی ها را از منجلاب بیرون می کشید می برد سمت رهبری.
در نگاه ایشان تقرب به خدا از طریق تقرب به انسان حاصل می شد. ایشان در عملیات بوکمال در یک خانه فرماندهی می کند. ایشان وقتی فرماندهی اش تمام میشود یک نامه می نویسد که بنده در اینجا ناگزیر شدم که از خانه شما استفاده کنم . بنده خواهش می کنم بنده را به این خاطر حلال کنید. بعد این را در قرآن می گذارد و قرآن را می گذارد در طاقچه بعد می گوید بروید صاحب خانه را پیدا کنید. میگویند صاحب منزل به ترکیه فرار کرده و ضمناً خودش هم مخالف بشار است. شماره تماس آن ها را پیدا می کند و بعد تماس می گیرد که بنده قاسم سلیمانی هستم، چند وقتی در منزل شما بودم و اینجا نماز خواندم و می خواهم حلالم کنید که نماز های بنده اینجا قبول باشد. البته این فرد خیلی تحت تاثیر قرار می گیرد.
ایشان در جمع رزمندگان از ایشان می پرسید که آیا بنده آدم خوبی هستم؟ می خواست ا ز ایشان بله بگیرد. اصلاً در ذهنش نبود که خودش چیزی است و چیزی دارد. فقط می گفت مردم، بعد می گفت شهادت بدهید تا بنده بشونم آیا بنده آدم خوبی هستم؟ چقدر اعتقاد می خواهد. بعد کفنش را بردارد ببرد پیش  افرادی بگوید بر رویش بنویسید که قاسم سلیمانی آدم خوبی است. این که بنده میگویم همه چیز را در نقطه کمالی مشاهده می کرد اینجا جلوه هایی از آن اثر است. اینجا اعتقادش این است که اگر مردم راضی بودند خدا هم راضی است یعنی رضایت خدا در گروی رضایت خلق خدا است. خیلی این اعتقاد شفاف و جالبی است نسبت به مردم و نسبت به مخلوقات خدا.

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید


5 × یک =