شاخص های فرهنگی در مکتب شهید سلیمانی از منظر حجت الاسلام والمسلمین اسماعیل سعادت نژاد

0
1031

 

شاخص های فرهنگی در مکتب شهید سلیمانی
از منظر حجت الاسلام والمسلمین اسماعیل سعادت نژاد

مقدمه:

ضمن تقدیر از دست اندر کاران این نشست که به منظور معرفی ابعاد مکتبی شهید حاج قاسم تشکیل شده که در این راستا عزیزان تدبیر و برنامه ریزی و اقدام دارند و نیز فرماندهی محترم دانشکده و نماینده محترم ولی فقیه و معاونت سیاسی و همه حضار و آحاد حاضر در این مجلس و اساتید محترم و اعظه ی روحانی حضور دارند.

در ابتدا مکتب حاج قاسم را محور بندی کنیم و سپس بیان کنیم. بر اساس چند محور عرضم را تقدیم حضورتان خواهم کرد تا آشناییت بیشتری پیدا کنیم و برای من هم تذکر و یادآوری باشد که انشالله این مسیر را ادامه دهیم و در این خودمان را قرار ریل گذاری همیشه دهیم.


1) شناخت اعتقادات شهید سلیمانی

یکی از ابعاد مکتب شهید سلیمانی، شناخت شخصیتی حاج قاسم و شناخت اعتقادات و روحیات معنوی اوست. این یک امر ضروری است و ما نباید آن چهره نهضتی و محوری و بین المللی حاج قاسم را برتر از چهره عبادی و معنویش قرار بدهیم بلکه چهره های معنوی حاج قاسم برای ما باید جلوه گر باشد.

آن چیزی که حاج قاسم را حاج قاسم کرد شخصیت معنوی، خدا پرستی ، امام حسینی بودن، و هیئتی بودن ایشان و اهمیت دادن به روضه ها بود. و نیز حاج قاسم یک آدم به تمام معنا مخلص بود. من بارها می دیدم که حاج قاسم با مطالب بیرونی کاری نداشت و اهمیتی نمی داد و عهدش با خودش و خدای خودش را پیش می برد. اینکه چه حرف هایی بیرون زده می شود یا نمی‌شود توجهی نداشت. همیشه به فکر تکلیف و وظیفه اش بود. و خدا از او چه خواسته لذا اگر بدگویی ای هم وجود داشت ولی مسیرش مسیر خدایی بود اعتنایی نمی کرد. 

می خواهم بگویم اگر انسان هدف دار بود و هدفش خدا بود مشکلات برای وی آسان خواهد شد و راه برای وی هموار خواهد بود. این روح معنوی در تحیر و تحجر جلوه خاصی داشت. 

حاج قاسم از روزی که با خدا و انقلاب و جبهه آشنا شد نماز شب او ترک نشد تا هنگامی که از دنیا رفت حتی در هر وضعیت و جایی که بود. من برخی سفر ها با حاج قاسم همراه بودم ساعت 2 و 3 شب که می رسیدیم من خودم می خوابیدم و نماز صبح بیدار میشدم ولی خدا رحمت کند آقای صفری که همراه بود میگفت: حاج قاسم که شب نخوابید همه اش عبادت کرد و معلوم نیست چطوری فردا به امورش می رسد.  ولی خسته نمی شد با اینکه نمی خوابید، خداوند قدرتی در حاج قاسم قرار داده بود که حتی 3 شبانه روز هم عملیات بود نمی خوابید باز روز بعدی که کاری بود می‌دوید.  حاج قاسم نماز شبش خم و راست شدن نبود، توام با راز نیاز و مناجات بود و می دیدم من دعای ابوحمزه را میخواند و زجه میزد در نماز شبش در سجده یا قنوت.  

این حال و هوای معنوی به خودش فقط سرایت نمی کرد و دنبال این بود به مجموعه هم سرایت دهد ؛ در زمان جنگ در لشکر 41 ثارالله برای نماز صبح آمده بود در مسجد و هر گوشه ای کسی مشغول خواندن نماز شب بود.  این نماز شب خواندن در کل جبهه مرسوم بود اما در لشکر ثارالله چیز دیگری بود.


2) خاطراتی از عملیات کربلای 5

فرمانده یکی از گردان های لشکر ثارالله حاج احمد امینی قبل از عملیات کربلای 5 قبل از عملیات بود که به اتفاق حاج قاسم رفتیم سری به گردان زدیم که حاج قاسم از حاج احمد وضعیت گردان را جویا شد که گفت خیلی خوب! حاج قاسم گفت چطور؟ گفت بچه ها خوب گریه می کنند. و نماز شب شان برقرار است و همه شان امام حسینی هستند و تا گفته می شد یا فاطمه الزهرا اشکشان جاری می شد.  وقتی این فرمانده گردان میخواد نیروی خود را از اروند عبور دهد یکی از مهمترین چیزها را گریه و نماز شب بچه ها می داند.
عملیات کربلای 5 با اضافه شدن یک گردان غواص دیگر ، به دو گردان تبدیل شدند که یکی از گردان ها می خواست از آب عبور کند (کربلای 5 عملیاتی آبی و خاکی بود) بعد از دوشب از پایان شب عملیات فرمانده گردان را در منطقه دیدم، برادر جانباز شیمیایی که الان حالش هم خوب نیست در بیمارستان بستری است و کرونا هم دارد و شیمیایی هم هست (حاج حمید شفیعی)؛ گفتم دیشب وضعیت بچه ها در عملیات چطور بود، گفت حاج آقا بخدا وقتی با بچه ها رفتیم داخل آب یک مقدار که گذشت دقت کردم دیدم بچه ها روی آب دارند نماز شب شان رو میخوانند، و خیلی از بچه ها شب شهادتشان هم و در حین شهادت هم نماز شب شان را فراموش نمی کردند، خاصیت گردان حاج قاسم در این نماز شب ها بود. این گریه حاج قاسم همه جا بود ، حتی در نماز شب ها بود.


3)   خاطره حضور علمای شیعیان هند در اربعین شهید سلیمانی

هیئتی از علمای جامعه شیعیان هند برای عرض تسلیت به خانواده حاج قاسم در حوالی اربعین حاج قاسم آمدند، از دفتر آقا با من تماس گرفتند برای هماهنگی و حضور در جلسه، ماهم اطاعت کردیم، رفتیم. در جلسه 7 یا 8 نفر از علمای هند بودند که از دهلی و کلکته و نقاط مختلف هند آمده بودند. وقتی به خانه حاج قاسم وارد شدند به محض ورود همگی گریه کردند و با اینکه می گویند آخوندها بیشتر گریه می کنند ولی آنها همینطور زجه میزد و به بچه یتیم حاج قاسم نگاه میکردند.

وقتی نشستند خواستند خاطره ای از حاج قاسم بگویم برایشان و خاطره ماهم نماز شب بود که هیچوقت ترک نمی شد و همیشه با گریه ایشان برای نماز صبح بیدار می شدیم. ببینیم کسی که درگیر مشکلات و کارهاست نماز شبش و بعد معنویتش ترک نمی شد و این فقط یک بعدش بود.


4) بُعد انس با قرآن شهید سلیمانی

قرآن خوندن حاج قاسم هم همینطور بود و همیشه با قرآن مانوس بود و همیشه قرآن همراه او بود. حتی بعضی اوقات حاج قاسم دعاهایی می خواند که من بلد نبودم، با فضاهای قرآنی خیلی مانوس بود و کاملا مفهوم دعاها رو درک میکرد.
تاکید داشتند که مفاهیم را به صورت غیر مستقیم خصوصاً در جامعه بیان شود. خصوصاً دعا های کمیل، شعبانیه، و ابوحمزه را به اهل سنت بگوید، تا عاشق اهل بیت بشوند. 


5) بُعد روضه شهید سلیمانی

بُعد دیگر حاج قاسم روضه بود، حاج قاسم با روضه خیلی انس داشت و به جرئت میگم اگر حاج قاسم یک هفته میشد و روضه نمی شنید دلش میگرفت و روانش به هم می ریخت. به هر بهانه ای می خواست برای امام حسین(ع) و حضرت فاطمه اشکی بریزد.  خدا رحمتشان کند در روز های آخر که متعدد به عراق میرفت و میزبانش شهید ابومهندس بود ، حاج قاسم دید که یه محفل و مکانی هست که خالی است ، از بومهندس دلیل این مکان پرسید گفتند برای محافل و جلسه ها با مهمانان هست.  حاج قاسم از شهید ابومهندس خواست که این 3 روزی که ایشان اینجا هستند روضه برگزار باشد و یک روضه خوان دعوت شود ؛ ابومهندس هم با دعوت یک روضه خوان عرب زبان هرشب خواسته حاج قاسم را عملی میکرد و حتی خود من هم که روضه خوانی داشتم میدیدم که محزون ترین فرد حاج قاسم هست و چهره او محزون ترین و اولین نفر اشکش جاری بود.

حتی تعصب او هم از همه بیشتر بود و زجه میزد برای حسین(ع). یادم نمیرود در جلسه ای من نظری راجع به اسرای اهل بیت عصمت و طهارت داشتم دیدم حاج قاسم طاقت نیاورد و رفت بیرون جلسه و نفس وی گرفته بود آبی به دست صورتش کشید بعد در جلسه نشست. اون جمله هست امام زمان در خصوص امام حسین(ع) میفرماید: انقد برات گریه میکنم شب و روز که برات جان میدم، حاج قاسم گریه هاش در حد جان دادن بود.  و گره هاش هم امام حسینی باز میشد .

6) توسل به  امام حسین(ع) و اهل بیت شهید سلیمانی

گاهی در جلسه گروه های عراقی حاج قاسم خیلی اذیت می شد زیرا هرکاری می کرد ائتلاف گروه ها را شکل دهد و به هم نزدیک کند نمی شد. خسته میشد می گفت ادامه جلسه باشد بعداً و میگفت نمی شود ولش کنید من باید برم کربلا بگویم امام حسین(ع) این مشکل حل کند. می‌رفت ضریح امام حسین(ع) گریه میکرد، زجه میزد و مشکل حل می شد.
ولله من نمیخوام بگویم حاج قاسم مدیر و مدبر نبود ولی گاهی اوقات با حکمت خدا مشکل حل میشد. این جوشش حاج قاسم از این اتصال معنویش به خدا و اهل بیت بود که راه براش باز میشد. در قرآن و احادیث بار ها آمده که شما تقوا داشته باشید خداوند راه را برای شما هموار می کند. در حدیثی دیگر میفرماید (با این مضمون): “اگر بنده ای در راه من شد و تمامش در راه من شد دیگر تمام امور و سیاستش من و من مدیریت میکنم”.


7) معنویت شهید سلیمانی

برگردیم به اصل بحث (معنویت) ؛ حاج قاسم با امام حسین(ع) مانوس بود، و همینطور قرآن خوانی و روضه خوانی. اگر مناسبتی بود که روضه برپا بود و اگر هم مناسبتی نبود مراسم روضه خوانی رو حاج قاسم برپا میکرد، یعنی هر پنجشنبه مقید بود که یک مداح و سخنران داشت که در خانه به همراه خانواده مراسم را برگزار میکرد، و حتی اگر خود حاج قاسم هم در ماموریت بود با تماس تلفنی هماهنگ میکردکه حتما مراسم روضه برپا باشد و ترک نشود . این مراسم روضه و امام حسینی بودن با حاج قاسم مانوس بود.


8) جایگاه والدین در مکتب شهید سلیمانی

اگر از فضای معنوی هم گذر کنیم به ارتباط با انسان ها میرسیم که یکی از آنها ارتباط با والدین هست. و صله رحم و رفقا و مردم ؛ که مردم خانواده شهدا ، رزمندگان ، و ایثارگران هستند و در تمام این ها حاج قاسم سرآمد و الگو بود. 

من با ذکر مصداق عرض میکنم ، بله همه پدر و مادرخود را دوست دارند ولی نوع احترام و تواضع حاج قاسم نوعی دیگری بود، ارتباط تلفنی رو که همیشه برقرار میکرد و ارتباط حضوری هم هر جایی که بود سعی میکرد سری به والدین و خانواده خود بزند و تواضع داشت. خدارحمت کند شهید پور جعفری را که همیشه یار حاج قاسم بود و این اواخر مادرشان کسالت داشت و منجر به رحلت ایشان هم شد. شهید پور جعفری تعریف میکرد که حاج قاسم بالاسر مادر بود و نگاه معنا دار و شرمانه ای به من کرد و حاج قاسم از من خواست برم بیرون و من هم اطاعت کردم ولی دلم آروم نگرفت و از پنجره نگاه میکردم ببینم چه میگذره و نگران امنیت حاج قاسم بودم. دیدم وقتی اومدم بیرون حاج قاسم رفت پایین پای مادرش و کف پای مادرشو شروع کرد بوسیدن و کف پای مادرشو میمالید به چشم ها و صورتش و هی گریه میکرد و میگفت مادر من را ببخش بچه خوبی نبودم ، مادر، قاسم خود را ببخش و هی زجه میزد و گریه میکرد به طوری که مردم همه می امدن و می گفتند در این خانه چه خبر است.

اگر عزت پیدا کرد حاج قاسم در مقابل این معنویات بود. ذلت در مقابل پدر و مادر .  خدارحمت کند نقل می کنند از آیت الله نجفی: من هر چی دارم از دعای پدرم دارم. و نقل می کنند: مادرم گفت پدرت رو صدا بزن وقتی رفتم اتاق پدرم دیدم در حال مطالعه خوابشون برده ،حالا گفتم اگر بیدارشون کنم آزرده میشند و بعد چند دقیقه حیرانی رفتم پایین پای پدرم و شروع کردم بوسه زدن و حالت قلقلکی که داشت پدرم بیدار شد و دید من دارم پاهایشان را بوسه میزنم گفت به حق امیرالمومنین خدا بهت عزت دهد و مرحوم آقای نجفی میفرمایند من هر چه دارم از اون دعای پدرم دارم.

حالا من یقین دارم عزت حاج قاسم از همین دعا های مادرشون هست و خدا مفت عزت نمی دهد و خدا به ارزش هایی که میگذارد عزت و ارزش می دهد.


9) ارتباط ویژه شهید سلیمانی با خانواده شهدا

در مقابل شهدا حاج قاسم بسیارتواضع داشت؛ خدارحمت کند شهید حاج محمد جلالی از قرماندهان مدافعین حرم لشکرثارالله بود. در جلسه ای که پاسداران  بودند (بعد از فوت مادر حاج قاسم) برای تسلیت به همراه بچه های قنات ملک آمده بود.  حاج محمد در اون مجلس تا حاج قاسم را دید بغل کرد و دستشان را بوسید و افتاد به پای حاج قاسم که حاج قاسم از رو پات بلند نمی شوم مگر اینکه من را سوریه اعزام کنی .  وقتی حاج قاسم صحنه رو دید خب نمی تواند بگوید  نه و گفت باشه و  بلندشد و کاغذی به حاج قاسم داد و گفت بیا بنویس و حاج قاسم براش اعزام به سوریه رو نوشت و اعزام شد سوریه و بعد از 3 ماه ، حاج قاسم مرخصی ای برایش نوشت و گفت برو به خانواده سری بزن ؛ ولی نرفت گفت حاج قاسم اگر بروم دیگر من را راهم نمیدهند؟

حاج قاسم گفت راه میدهم ولی باز از رفتن امتناع کرد و به حاج قاسم گفت نه راهم نمیدی و درخواست کرد بنویسد که برگشت اجازه دهد و 3 روز بیشتر هم مرخصی نرفت و خدارحمتشون کنه 3 یا  4 روز هم بیشتر سوریه نبود و شهید شد. جنازه اش را آوردند و خود حاج قاسم آمد برای تشیع و تا قسمت شهدا بدرقه کردند و وقتی قبر آماده شد حاج قاسم میخواستند شهید رو دفن کنند و آماده شده بود و آستین های خود را بالا زده بود. من خودم حاضر بودم اما حاج قاسم اونجا کفش را از پا در آورد و پا برهنه پرید توی قبر و گفت من خودم خاکشان میکنم .  یکی از بچه ها لشکر که اونجا بود (آقای حسین محمودی ) هم صدا زد که کمکشان کند و گفت من سر شهید رو میگیرم و شما پاهایشان را بگیر و گفت کمک بده به خاک بسپاریم. و آرام آرام سر شهید رو در قبر گذاشت و حاج قاسم یک متکا هم با خاک برایش آماده کرد زیر سرش.  و وقتی بدن در قبر مستقر شد حاج قاسم رفت پایین پای حاج محمد و رفت به بوسیدن پای حاج محمد. و بر جنازه خونین حاج محمد زجه و گریه میزد. و سینه ها و دستاشو میبوسید و میگفت این بوسه ها به جای اون بوسه ها که وقت سوریه رفتن انجام دادی.  حاج قاسم در مقابل شهدا ذلیل بود.

وقتی میفهمید یکی از بچه ها شهید شده چه حالی پیدا میکرد. اصلا کسی شهید میشد جرأت نمیکرد کسی بگه به حاج قاسم که فلانی شهید شد. اصلا یک حال عجیبی پیدا میکرد حاج قاسم.


10) خشوع و تواضع شهید سلیمانی در مقابل جانبازان

در مقابل جانبازان هم نهایت خشوع و تواضع رو داشت.  حدا رحمت کند یک جانباز قطع نخائی و نابینا هم بود شهید توبیان از لشکر ثارالله بود و بچه اصفهان بود .  حاج قاسم مرتب با این جانباز بسیجی در ارتباط بود و سالی چندبار هم خانه آنها می‌رفت و وقتی می‌خواست به او سر بزند زنگ میزد به خانواده شان و میگفت زمانی که من بیام تمامی کار های توبیان برعهده ی من است. و میگفت شما دست نزنید و وقتی میرسید منزل آقای توبیان به همراه سوغاتی ، بعد از رفع خستگی میگفت توبییان بیا بریم حمام! و حاج قاسم بغلش میکرد و میبردش حمام و دوش میگرفت و کیسش میکشید و صابونش میزد. قطع نخایی و نابینا بود.  حاج قاسم لباس نو را  به تنش میکرد و تمام کارهای وی را انجام میداد و بغلش میکرد و روی تخت میگذاشتش و بوسه میزد و میگفت توبیان منو حلال کنی. 

وقتی خانواده توبیان میگفتند ناهار چی میخورید؟ حاج قاسم میگفت شما دست نزنید آشپزی امروز و غذای امروز بر عهده من است .
دست پخت حاج قاسم هم خوب بود و خودش غذا رو درست میکرد و گاهی هم میگفت بریم باغ های اطراف اصفهان ناهار بخوریم و توبیان هم سوار ماشین میکرد ومی برد. دو روز خدمت میکرد به خانواده شهید توبیان و باز هم باز میگشت سر کار. مانوس بود با شهدا و رزمندگان و جانبازان؛ اگر جانبازی کاری از حاج قاسم میخواست ایشان حتما او را پیدا می کرد و مشکلش را حل می کرد.


11) نقش شهید سلیمانی در صحنه مقاومت بین الملل

درباره نقش بین الملل و صحنه مقاومت حاج قاسم هم عرض کنم. از ابن حدید جمله ای نقل شده که امام علی(ع) در توصیف مالک اشتر میفرمایند: “ای کاش من دو یار یا یک یار مثل مالک داشتم که با همان نگاهی که من دشمنم را میشناسم او هم با همان نگاه بشناسد.” 

توجه کنید امام علی(ع) برترین صفت مالک اشتر را این می داند که با همان نگاهی که ایشان دشمن را نگاه می کند او هم نگاه می کند.

اگر حاج قاسم را دوسش دارند  بخاطر این است که حاج قاسم دشمن ولایت را که آمریکا بود به خوبی می شناخت. و با تمام وجود درک میکرد که آمریکا چیست.  لذا ببینید ایستادگی سردار را در مقابل آمریکا.

در اشغال عراق قبل از اینکه اشغال صورت بگیرد جلسه ای داشت با برادران مجاهدین عراقی و اینکه در مقابل تهاجم آمریکا چکار باید بکنیم. دیدگاه ها مختلف بود که با آمریکا همراه شویم یا نه.  حاج قاسم یک اصل را مطرح کرد که هیچ یک از دوستانی که با ما کار می کنند حق ندارند با آمریکا همکاری کنند. یکی از حضار که خدا رحمتشان کند حرف حاج قاسم را برنتابید و گفت شما چی می گویید حاج قاسم؟ ، شما میدونید مردم عراق از ظلم و ستم صدام چی کشیدند؟ یعنی ما ظلم بکشیم؟

حاج قاسم گفتند باید تهدید به عنوان فرصت استفاده کنیم ولی نباید زیر پرچم آمریکا برویم . و آن فرد هم با تاکید سختی گفت من حتی اگر شمر هم بیاد با صدام مقابله کنه باهاش همکاری میکنم! حاج قاسم هم عصبانی شد و گفت اگر بخواهی با آمریکا همکاری کنی از جمع ما نیستی و حاج قاسم خیلی محکم برخورد کرد.  حاج قاسم از ابتدا و تا انتهای اشغال عراق توسط امریکا به هیچ کس از اطرافیان خودش اجازه نداد که با آمریکا همراه شود . و کسی هم همراه میشد سریعاً تردش میکرد (در مجالس شیعه و قضیه کردها جداست) و دنبال این بود از آمریکا فرصت هم بگیرد.

این بود صحنه بین المللی مقاومت که هر چه اراده میکرد پای آن می ایستاد و تا تمام نمی‌شد آزاد نمی‌کرد و آمریکا را به ذلت میرساند.

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید


+ 6 = نُه