ابعاد و مولفه های قدرت نرم در مکتب شهید سلیمانی
دکتر اکبری
بحثی را که در خدمت شما دارم، مولفههای قدرت نرم در مکتب شهید سلیمانی است. البته بررسی کامل این موضوع به زمان بیشتری نیاز دارد که پختهتر شود و انشاءالله بتوان در حوزه نظریهپردازی و ادبیاتسازی به آن اشاره کرد تا از قوام علمی بالایی برخوردار باشد. ابعاد مکتب شهید سلیمانی جای بحث فراوانی دارد و در این حوزه نیاز هست که کاری انجام شود که بتوان ادبیاتی را تولید کرد که بتواند متناسب با این شهید بزرگوار و رفتار و اقدامات وی، نتایج حاصل از رفتارشان و تاثیراتشان را برای جامعه و دنیا معرفی کند. ما ناگزیر هستیم در مباحث علمی چارچوبی را ارائه دهیم که در همان چارچوب قواعد بحث را دنبال کنیم که خیلی انتزاعی نباشد و یک روز به این نتیجه برسیم که بتوانیم ادبیات و چارچوب متناسب با آن را تولید کنیم. من سه بخش را ارائه خواهم داد
تعریف مفاهیم و چیستی نظریه قدرت نرم
آقای جوزف نای به عنوان کسی که در حوزه قدرت نرم نظریهپردازی کرده و اظهار نظر کرده، و خیلیها معتقدند که ایشان مبدع این نظریه از قدرت هست، این نظریه را براساس شرایط آمریکا تئوریزه کرده و نه براساس یک علم مبتنی بر یک ارزش که بتوان همیشه روی آن حساب و محاسبه کرد.
ایشان قدرت آمریکا را به سه حوزه تقسیم کرده است: بُعد فرهنگی، بُعد ارزشها و بُعد سیاست خارجی. اساساً این علم را منطبق با شرایط آمریکا تعریف کرده و پیرامون آن توضیحاتی ارائه داده و ادله و مستنداتی هم ارائه داده، در حقیقت به نحوی می خواهد با این علم، قدرت آمریکا را تئوریزه کند و آن را ثابت کند، نه اینکه بخواهد یک علم منهای آمریکا را به عنوان یک آوردهی بشر و یا مبتنی بر اعتقادات دینی یا مبانی فطری و انسانی به دنیا ارائه کند. ما هم از این چارچوب خیلی عدول نکردیم و به موضوع اشاره کردهایم، منابع مولّد قدرت نرم را در همان حوزهای که اشاره شد، همچنین بحث فرهنگ در صورتی که برای دیگران جذاب باشد و نیز ارزشها در صورتی که در داخل و خارج مورد توجه قرار گیرد و البته به نوعی که از طرف مقابل تضعیف نشود و قدرت پایداری داشته باشد. همچنین در بحث سیاست خارجی اینکه مشروع باشد و اقتدار اخلاقی را داشته باشد که پیرامون آن اشاره شده و مصادیق و موضوعات و تعاریف مختلف آن از دیدگاه های مختلف بیان شده و به موضوع پرداخته شده که درواقع آنها معتقدند آمریکاییها با فرهنگ لیبرال دموکراسی به پایان تاریخ رسیدند و همهی بشر باید این را بپذیرد و این یک ارزشِ تولیدشدهای است که در خلأ موجود دنیا میتواند به عنوان یک ارزش و فرهنگ مطرح شود و همه انسانها باید به این سمت حرکت کنند که مشکل خود را از این طریق حل کنند.
در واقع آن چیزی که بعد از جنگ جهانی دوم داشتیم و به عنوان گفتمان کمونیست و قطب شرق شکل گرفت در حقیقت، پوچی آن تفکر و اندیشه کمونیست بر خرابه های لیبرالیسم گذاشته شد؛ چون در حقیقت اینجا نواقصی وجود داشت و بشر به یکسری تنگناها و بنبستهایی رسیده بود لذا گفتمان کمونیست به عنوان یک تفکر انقلابی در جامعه بشری ظهور و بروز پیدا کرده و اندیشه و گفتمانی علیه گفتمان کاپیتالیسم یا گفتمان غرب شد که نهایتا بعد از گذشت زمان، این دو گفتمان در تقابل با همدیگر به این نتیجه رسیدند، و گفتمان سومی به عنوان گفتمان انقلاب اسلامی متولد شد و در تضاد با این دو گفتمان بود که کسی باور نمی کرد گفتمان مقاومت بتواند یک روزی در مقابل لیبرال دموکراسی قرار بگیرد و با حذف گفتمان کمونیسم بتواند جایگاه ویژهای را برای خودش پیدا کند.
به هر حال اگر از این موضوع بگذریم شاخص هایی که تعریف شد، به عنوان یک ارزش بلامنازع تا قبل از انقلاب اسلامی در دنیا مطرح بود و به عنوان یک ارزش و فرهنگ، قابل ارائه بود و تئوریزه هم شده بود و دنیا هم آن را پذیرفته بود. در بحث ارزشها هم از همان منظر لیبرال دموکراسی و با یک نگاه اومانیسمی به بشر و دموکراسی نگاه میکنند و آزادی که آنها تعریف می کنند، بر همین نگاه مبتنی است و آن را به عنوان یک ارزش مطرح کردهاند.
در حوزه سیاست خارجی هم آمریکا معتقد بود که به عنوان یک قدرت بلامنازع می تواند در خیلی جاها دولت سازی کند و در واقع در حوزه سیاست خارجی به قول خودشان از حقوق بشر دفاع کنند و دنیا را کنترل و مهار کنند؛ لذا این سه ارزشی بود که همهی دنیا باید آن را میپذیرفتند و به تعبیری قدرت نرم غرب باید توسعه پیدا میکرد و به زعم آنها این ارزشها و عباراتی که آنها بدان معتقد بودند، قابل ارائه بود.
دیدگاه مقام معظم رهبری پیرامون قدرت نرم
حضرت آقا نظراتی را در بحث قدرت نرم دارند که بحثهای مفصلی وجود دارد و من خلاصهی آن را ذکر کردهام. ایشان می فرمایند در نبرد قدرت نرم، تعیین کننده کسانی هستند که بتوانند منطق و عقلانیت سیاسی و سخنان حکمت آموز را ارائه دهند. ما با گذشت زمان طولانی و بعد از تقابلی که بین گفتمان مقاومت و گفتمان نظام سلطه وجود داشته، امروز به جایی رسیدهایم که خیلی از آن ارزشها و ادعاهایی که آمریکاییها داشتند، امروز دیگر آن ادعای گذشته را ندارند و فوکویاما یعنی کسی که تئوری پایان تاریخ را مطرح کرد، خود از نظریه اش برگشت و کسانی که در این مباحث نظریه پردازی کردند، دیگر قائل بر نظریه خود نیستند. دلیلش هم این است که آمریکا دیگر از آن ویژگیهای گذشته که مبتنی بر آن، تئوری ها تولید شد، دیگر در آن شرایط نیست و شرایطش تغییر کرده و با تغییر شرایط طبیعتاً این تئوریها هم تحت تاثیر آن قرار میگیرد که البته فعلاً حوزه بحث ما نیست که بخواهیم به آن بپردازیم.
فرمایشات امام خامنه ای مبتنی بر این است که قدرت نرم ناشی از سخنان حکمت آموز است و امروز در حوزه قدرت نرم، آمریکا به معنای واقعی نهتنها از سخنان حکمت آموز و عقلانیت در مسائل سیاسی برخوردار نیست، بلکه امروزه ثابت شده آمریکا به عنوان یک اشغالگر در دنیا در حوزههایی که نفوذ داشته، آن نفوذ را ندارد و همپیمانان آمریکا نگاه گذشته را به آمریکا ندارند، همچنین قطبهای رقیب این نگاه را به آمریکا ندارند و شرایط تغییر کرده است؛ بنابراین امروز ما میتوانیم ادعا کنیم که در حوزه قدرت نرم با داشتن منطق و عقلانیت سیاسی و سخنان حکمت آموز است که میتوانیم در حوزههای مختلف تاثیرگذار باشیم.
مقام معظم رهبری در ادامه می فرمایند سخنان حکمتآموز در قلبهای انسانها نفوذ میکند و نیروی دشمن را کاهش میدهد و اگر این قدرت نرم بر مَحمل هنر سوار شود و بر فرهنگ غنی و بالنده تکیه داشته باشد، و قالبی متناسب و مناسب را به میدان بیاورد، رسوخ آن در دل ها بیشتر خواهد شد.
قدرت نرم در پیکره انقلاب اسلامی
به هر حال این نوع نگاه به صحنه بینالملل و جهان و نگاه کردن به قدرت نرم از این مبانی، شرایط را کاملاً تغییر میدهد و انقلاب ما که از همین ویژگی برخوردار است و توانسته طی چهار دهه ارزشهای خود را حاکم کند، امروز در تقابل با گفتمان نظام سلطه در صحنهها و میدانهای نبرد ایفای نقش می کند و امروز ما آثار و نتایج آن را بیشتر می بینیم، تا اینکه بخواهیم از تولید تئوری و ادبیات و مباحثی از این قبیل سخن بگوییم؛ یعنی وقتی ما علیالارض مصداق را می بینیم، به این نتیجه میرسیم که ما در تقابل قدرت نرم خودمان و دشمن و با دیدن آنچه که به عنوان پیروزی رقم خورده، به این معنا و مفهوم است که ما در این حوزه هم توانستهایم برتری را داشته باشیم که منجر به پیروزی شده، وگرنه بر اساس و قواعدی که تعریف شده ما نباید در خیلی از حوزههای تقابلی به نتیجه و پیروزی میرسیدیم که حالا باید به مؤلفههای آن اشاره کنیم که الآن فرصتش نیست. البته بعضیها معتقدند که راسل این نظریه قدرت نرم را قبلاً مطرح کرده بوده و اصلاً این منحصر به آقای جوزف نای نیست و حتی آقای پروفسور مولانا هم مدعی است که این نظریه را او داده و آن را سرقت کردهاند و جوزف نای این را تصرف کرده است، البته ما الآن به این بحث نمیپردازیم.
ساختار قدرت نرم در انقلاب اسلامی
ما یک مبنای اساسی داریم در بحث نظریه قدرت نرم در دنیا که میخواهیم بگوییم قدرت نرم بر بر چه اساسی استوار است؟ آیا اگر ادعا کنیم ما درباره قدرت نرم، تعریف خودمان را داریم، آیا این یک ادعای شعاری است یک ادعای مبنایی؟ و در تفاوت با بقیه نظریهها، اساس و بنیاد آن چیست؟ که من در این زمینه به نظریه حضرت امام(ره) اشاره کردهام.
امروز در دنیا خیلی از تئوری و نظریه ها به بن بست رسیده است.در این رابطه خود غربی ها هم این را قبول دارند و دیگر ادعای گذشته را ندارند که بگویند ما به عنوان یک نگاه و نظریه برتر و تجربه بشر، همه را دعوت میکنیم که به اردوگاه ما بیایند(نظریه ما را قبول کنند)، بلکه امروز خودشان هم دچار مشکل شدهاند. امروز در جامعه آمریکا که بیشترین التهاب را دارد، بحث حضور آمریکا به عنوان یک موضوع اساسی در بین نخبگان جهان مطرح است و خوشبینانهترین نظریه این است که آمریکاییها حداکثر تا سال 2030 از دولت هژمون برخوردار هستند و بعد از آن تبدیل به یک قدرت منطقهای در قارهی آمریکا خواهد شد و در مقابل نظر بدبینانه هم این است که آمریکا به تجزیه کشیده می شود و با این اتفاقاتی که ما مشاهده میکنیم و امروز در داخل آمریکا مطرح است، ممکن است خیلی از ایالتهای آمریکا به موضع قبلی خودشان برگردند و تجزیه اتفاق بیفتد و همزمان قدرتهای رقیب در دنیا مثل روسیه و چین و برزیل و همچنین در منطقه غرب آسیا ایران و ترکیه میتوانند به عنوان قدرت های رقیب منطقهای باشند و اساساً قدرت هژمون آمریکا فرو بپاشد و دیگر یکجانبهگرایی که آمریکا با استفاده از تمام ابزارهای بینالمللی از آن استفاده می کند، این فرصت دیگر در اختیار آمریکا نخواهد بود. این شرایط در بین نخبگان غربی هم مطرح است؛ بنابراین ما نظریه خود را مبتنی بر نظریه حضرت امام(ره) مطرح می کنیم.
خیلی از مصلحان مسلمان بحث دارالاسلام و دارالکفر را مطرح کردهاند، یا دارالاسلام را در مقابل دارالحرب مطرح کردهاند. خیلی از بزرگان از زمان سیدجمال تا محمد عبده و رشید رضا و سید قطب، همه این ها این نظریه را برای نجات جهان اسلام مطرح کردند و گفتند باید مبتنی بر این نظریه حرکت کنیم.
ظهور نظریه داعش
داعش نظریه سومی را در دنیا ارائه داد که جهان را به عربستان و مسلمانان عرب، عجمستان و مسلمانان غیر عرب، و کفرستان و غیرمسلمانان تقسیم کرد. تکلیف خودش را با همه دنیا مشخص کرد و گفت نگاه جهانی من این است و تکلیف من با دوست و دشمن و کسانی که درگیر جنگ هستند هم مشخص است. بعد از آن در این حوزه، ادبیاتی را تولید کرد، فقه جهاد داعش را نوشت و استدلالهایی را آوردند و مستنداتی از منابع اسلامی و ادعا کردند که اینها بر اساس ادله قوی دینی است و کتابهای خیلی زیادی هم نوشتند و انصافاً در این مدت کوتاهی که عمر داعش بود، کار قوی انجام دادند. شاید ما فکر می کردیم آنها فقط دنبال خشونت و جنگ هستند ولی ادبیاتسازی هم کردند. اگر شما کتاب فقه داعش را بخوانید، تکلیف همه را مشخص کرده و کاملا معلوم است که داعش، دوستان و رفقایش چه کسانی می باشند، اولویتهایش چه می باشد و دشمنِ نزدیک و دشمنِ دور او کدام است، استدلال او چیست، مبانیِ او برای این قضایا چیست، همه اینها را نظریهپردازی کرده است.
نظریه حضرت امام خمینی (ره)
حضرت امام خمینی رحمه الله علیه، برخلاف همه این نظریه هایی که امروز در دنیای امروز وجود دارد، بحث استضعاف در مقابل استکبار را مطرح کردند. چیزی که هم مبنای قرآنی دارد و هم مبنای فطری دارد. هر انسانی فطرتاً مخالف اشغالگری، ظلم، استکبار و زورگویی است و همچنین موافق حق و عدالت و حقوق طبیعی انسان ها و آزادی مستضعفان است. و نتیجه آن شد که بر مبنای آن یک قانون اساسی بر اساس آن شکل گرفت. امام(ره) در این رابطه می فرمایند “من امیدوارم یک حزب به عنوان حزب مستضعفین در تمام دنیا به وجود بیاید و همه مستضعفین با هم در آن شرکت کنند و مشکلاتی که بر سر راه آنها است از میان بردارند و در مقابل مستکبرین و چپاولگران شرق و غرب قیام کنند و دیگر اجازه ندهند که مستکبرین بر مستضعفین عالم ظلم کنند و ندای اسلام و وعده اسلام را که حکومت مستضعفین بر مستکبرین و وراثت عدل برای مستضعفین است، محقق کنند”.
این استراتژی امام(ره) برای دنیا است که بحث مستضعفین و مسلمانان را مطرح کردند و در حکومت جمهوری اسلامی تبدیل به قانون اساسی شده که در آن، مسألهی دفاع از مستضعفین و مسلمانان را داریم و امروز نیروی قدس بخش مهمی از این ماموریت را برعهده دارد که از مستضعفین و مسلمانان در مقابل استکبار و نظام سلطه حمایت میکند و این به یک تقابل گسترده در حوزه جغرافیایی بسیج تبدیل شده است. انقلاب اسلامی هم منابع قدرت نرمی را برای خودش دارد که در همان چارچوب و قالب است که البته خیلی فراتر از آن می باشد ولی برای اینکه در همان حوزه هم قدرت نقد را داشته باشیم، من اینها را در سه سطح فرهنگ اسلامی، اندیشههای انقلابی و سیاستهای خارجی مطرح کردهام و به طور مشخص من به دیپلماسی مقاومت اشاره کردهام که در این حوزه هم انقلاب اسلامی، صاحب این اندیشه و توانمندی و اقتدار است، و هم در بُعد فرهنگ شهادت و فرهنگ انتظار که اینها را در مکتب شهید سلیمانی، بصورت عملیاتیتر توضیح میدهم. که اکنون در این مصداق، در این معیار و در این مبنا و بر روی زمین چه چیزی هست که اینجا نمیخواهم مبانی کلی آن را بگویم البته در اینجا آورده شده و به آن اشاره کردهام که دو ارزش بزرگ جهاد و شهادت و انتظار از مبانی مهمی است که انقلاب اسلامی مبتنی بر این، ارزشهای خود را بنا گذاشته است.
فرهنگ اسلامی و مرجعیت شیعه
بحث فرهنگ اسلامی و مرجعیت شیعه ما را با دنیا متفاوت میکند، چون خیلی ها معتقدند که تنها دین و مذهبی که امروز توانسته ارتباط خود را با وحی حفظ کند، شیعه است و هیچکس جز شیعه نتوانسته این ارتباط را حفظ کند. این تعبیر آقای کوربن است که می گوید یهود در موسی(ع) و مسیحیت در عیسی(ع) و خیلی از مسلمانان در جای دیگر متوقف شدند، اما تنها شیعه است که توانسته از طریق مرجعیت، ارتباطش را با امام(ع) و از آن طریق با وحی حفظ کند و این تنها دین موجود در کره زمین است که این ارتباط را برقرار نگه داشته است و بحث مرجعیت یک بحث اساسی و مبنایی در شیعه است که ما را با همه متفاوت و متمایز می کند. فرهنگ شهادت و فرهنگ انتظار از شاخصههای قدرت نرم انقلاب اسلامی است که این دو بال ارزشمند که به اصطلاح مستشرقان بال سرخ و بال سبز است، حرکت این پرنده را هدایت می کند که به تعبیر آقای فرانسیس فوکویاما بال قرمز شیعه، عاشورا و بال سبزش انتظار ظهور است و یک زره بر تن دارد که آن زره ولایتفقیه است. فوکویاما همچنین مهندسی معکوس میکند و میگوید که ما چطور باید با اینها درگیر شویم که نبرد آخرالزمان را علیه شیعه پیروز شویم. این ویژگیها از برجستگیهای ما است.
ارزش های انقلاب اسلامی
در بحث ارزشهای انقلاب اسلامی، بحث مدل حکومت مطرح میشود که ما داریم و دیگران این را ندارند و تقریباً چیزی است که منحصر به فرد است و در جهان اسلام و حتی در محیطهای دیگر، چنین مبانی حکومتی وجود ندارند، چرا که این ویژگی خاص خودش را دارد که توانسته طی ۴۰ سال جمهوریت و اسلامیت را در تلفیق با همدیگر و در یک پیوند مستحکم تعریف کند و استمرار حیات دهد و دستاوردهایی داشته باشد که خودش جای بحث مستوفی و مفصلی دارد.
مولفه های قدرت نرم
استقلال، مقاومت، استقلال طلبی و استکبار ستیزی و دفاع و حمایت از مقاومت، جزو شاخصه ها و مولفههای قدرت نرم انقلاب اسلامی است، همچنین حمایت از مظلومان و مستضعفان در قانون اساسی ما صراحتاً اشاره شده است. در حوزه سیاست خارجی، ضدیت با نظام سلطه، اسلام و نفی سبیل که اجازه ندهیم کفار و دیگران بر مسلمانان حاکم شوند، به عنوان یک اصل قرآنی است.
همچنین حمایت از مقاومت در شرایط سخت و پیچیده، به نحوی که منافع ملی خود را هم گاهی ممکن است نادیده بگیریم؛ برای اینکه منافع آرمانی تامین بشود و وظیفه الهی و دینی خود را انجام دهیم و این فراتر از چیزی است که در دنیا اسمش را منافع ملی میگذارند و ما در این حوزه وارد میشویم و معتقد هستیم که در راستای تکلیف الهی حتماً خداوند منافع ملی ما را تامین خواهد کرد البته این بدان معنا نیست که منافع ملی را نادیده بگیریم یعنی در یک فضایی وارد شویم که دچار مشکلات اساسی بشویم؛ چون بالاخره حفظ انقلاب اسلامی و حکومت از اوجب واجبات است که به نظر حضرت امام(ره) در این زمینه اشاره میکنم.
حمایت از مقاومت در شرایط مختلف و اقدامات بشردوستانه: لبنانی ها بعد از جنگ ۳۳ روزه نگران بودند که در اثر خرابیهایی که اسرائیلیها ایجاد کردند، وضعیت مسلمانان و شیعیان چگونه می شود، ولی همت و حمایتی که جمهوری اسلامی داشت و بعضی از کشورهای اسلامی در این صحنه وارد شدند، نشان داد که اقدامات بشردوستانه بسیار مؤثر است.
علاوه بر اینها، این همه آواره های افغانی و عراقی و کشورهای مختلف وجود داشتند، ولی ما جزو کشورهایی هستیم که بیشترین اقدامات بشردوستانه را در گستره و با استانداردهای بینالمللی انجام دادیم و این هم یکی دیگر از ویژگیها و ابزارهایی است که در اختیار ما هست.
یک اشاره مختصر کردم در حد این مقاله، به مکتب شهید سلیمانی و آن را تاویل کردم به درخت و شجره طیبه ای که از یک ریشه برخوردار است که باور سلطهستیزی را تثبیت کرده و شاخ و برگ هایی دارد که در کشورهای مختلف جهان در میان مسلمانان و غیرمسلمانان گسترش پیدا کرده است و میوه هایی که این درخت و شجره طیبه دارد، پیروزی هایی است که ملتهای مظلوم مسلمانان در کشورهای مختلفِ مورد اشاره به دست آوردهاند.
شهید سلیمانی در کلام مقام معظم رهبری
درباره ویژگیهای شهید سلیمانی در فرمایشات و کلام مقام معظم رهبری، بحث های مفصل و بسیاری دارد که به بعضی از نکات آن اشاره کردهام. ایشان شجاع بودن و شجاعت همراه با تدبیر را در مورد شهید سلیمانی مطرح کردند و توضیح دادند. اخلاص شهید سلیمانی را اشاره کردند و اینکه مراقب حدود شرعی است و خط قرمز ایشان انقلابیگری است. این که خودش را جلوی چشم قرار نمیداد، بیپروا در راه جهاد فی سبیل الله بود، پیروز در جهاد اکبر بود، شوق شهادت داشت و تربیتشدهی اسلام و مکتب امام(ره) بود. اینها برخی ویژگیهایی است که حضرت آقا در مورد شهید سلیمانی مطرح کردند و البته موارد بسیار دیگری که استحضار دارید و در منابع مختلف منتشر شده است.
جایگاه قدرت نرم در مکتب شهید سلیمانی
بحث قدرت نرم در مکتب شهید سلیمانی طبیعتاً چیزی جدا از انقلاب اسلامی و امام(ره) نیست. ویژگی بارز و برجسته شهید سلیمانی این است که توانسته منویات و ارزشهای موردنظر امام(ره) و آقا را بر روی زمین و در صحنه عمل، اجرا کند و اگر بخواهیم بگوییم که مکتب شهید سلیمانی جدا از مکتب امام(ره) و مکتب شیعه و مکتب اهل بیت(ره) است، شهید سلیمانی را تضعیف کردهایم.
شهید سلیمانی اعتقاد داشت که هر آن چیزی که این حکیم فرزانه تصمیم میگیرند؛ چون متصل به جایی است که خطا در آن نیست؛ بنابراین یک تکلیف شرعی است و باید همه آن را انجام بدهند. تمام ویژگیها و برجستگیهای شهید سلیمانی در این موارد خلاصه میشود که اعتماد به خدا و اعتقاد ویژه به ولایتفقیه داشت و ایمان داشت به اینکه هرچه گفته می شود، درست است و خداوند کمک میکند و به نتیجه میرسیم و در عرصه قدرت سخت و قدرت نرم و حتی هوشمند که ترکیبی از این دو قدرت است، در صحنه ها و میدان های مختلف دیدیم که به پیروزی دست یافت که بحث مفصلی دارد.
جایگاه فرهنگ در مکتب شهید سلیمانی
در حوزه فرهنگی که آن را در سه شاخص آوردهام، فرهنگ در سه سطح فرهنگ، ارزشها و دیپلماسی مقاومت مورد بررسی قرار گرفته و بر اساس رفرنس ها و مولفه هایی که خود سردار مشخصاً به آن اشاره کردند، مورد اشاره قرار گرفته است. رفرنس آن را نیز از فرمایشات ایشان و با ذکر مکان و زمان بیانات آوردهام.
در بحث فرهنگی، مسألهی ایرانی بودن را ایشان در تعابیر مختلفی مطرح میکنند که یک روز این مطلب بود که پاسپورت ما در دنیا ضعیف شده و کشورهای مختلف به پاسپورت ما توجه نمی کنند و می خواستند بگویند عزت ملی ما زیر سوال رفته که خیلی از ملیگراها میگویند ولی ایشان معتقد بودند که بحث پاسپورت مهم است، ولی عزت ما مهمتر از این حرفها است، عزت و استقلال ما امروز بر هر چیزی ارجحیت دارد و ابعاد مختلف استقلال را به آن اشاره میکنند و اینکه به هر حال در این کشور این ملت به دلیل رهبری حکیمانه و خردمندانه و شجاع و با وجود ملت با وفای ایران توانسته بر بسیاری از مشکلات غلبه کند و تعابیر آن را مطرح میکنند و در بحث جنگ و صحنه های مختلفی به این مساله اشاره می کنند.
جایگاه نظام اسلامی در مکتب شهید سلیمانی
در بحث انقلاب، حکومت اسلامی، جمهوری اسلامی و حفظ نظام از منظر امام(ره) که آن را از اوجب واجبات میدانند، شهید سلیمانی هم بر این مساله تاکید میکند و تعبیر زیبایی در این رابطه دارد، میگوید که هیچ واجبی به پای دفاع از نظام نمی رسد. ایشان بر این سخن حضرت امام(ره) تکیه میکند که آن را از نماز هم واجب تر می دانستند و حتی معتقد است نماز اگر قضا شد میتوان قضایش را به جا آورد، ولی اگر نظام اسلامی آسیب ببیند، اینطور نیست که بتوان قضای آن را به جا آورد، بلکه همزمان با آن، نماز آسیب می بیند و دین آسیب می بیند و به همین دلیل است که حفظ این نظام برای همه از اوجب واجبات است.
یک تعبیر دیگر ایشان دارند که مصادیق و مثال هایی را مطرح می کنند و بیان میکنند که بالاخره این نظام را با چه چیزی مقایسه کنیم؟ مثلا با ترکیه مقایسه کنیم، با کشورهای اطراف خودمان مقایسه کنیم، اساساً با کدام نظام قابل مقایسه است؟ این دستاوردهایی که داشته و این رشدی که در حوزههای مختلف علمی و امنیتی داشته و از آرامش در حوزههای مختلف برخوردار بوده، چگونه ممکن میشود؟ و بعد تعبیر میکنند که صدها هزار نفر برای این ارزش شهید شدند و جا دارد که اکنون برای آن، باز هم تعدادی شهید شوند. یک عبارت لطیفی اینجا دارند که میفرمایند این انقلاب آنقدر در تلاطم و سختیها بوده که اگر یک روز به پشت خود نگاه کند، شهدا آرزو می کنند که کاش زنده شوند و دوباره برای دفاع از انقلاب به شهادت برسند، یعنی یک جوری مطلب را می گویند که گویی شهدا برای اینکه از اجر بیشتری برخوردار باشند، این آرزو را دارند. در عباراتشان هم می بینیم که می گویند شاید خیلی از شهدا آرزویشان این بود که در حوزه دفاع از حرم هم ایفای نقش می کردند و در حوزه دفاع از ولایت هم ایفای نقش می کردند و این کاری است که خیلی از شهدا هم آرزو می کنند که مجدداً این فرصت به آنها داده شود و اشاره میکنند به اینکه دوستان باید قدر این فرصت هایی که به دست آمده را بدانند که شهدا هم به آن غبطه می خورند.
شهید سلیمانی همچنین اشارهای به تاریخ ۷۰۰ سال گذشته ایران می کند و بعد اشاره می کند که متاسفانه خصوصاً در ۲۰۰ سال گذشتهی قبل از انقلاب، ما خیلی از فرصت ها را از دست دادیم و در این ۲۰۰ سال بیش از پنج و نیم میلیون کیلومتر از جغرافیای ایران از دست رفت، در همان کشتارها و جنایت ها و اتفاقاتی که افتاد و سلطهای که متاسفانه بر کشور ما حاکم بود.
ایشان تعابیری دارد که در زمان قبل از انقلاب حتی به علما و مراجع و حوزهها توهین میشد و ما عزتی نداشتیم، ولی بعد از این قضایا و بعد از انقلاب اسلامی هرکجا که جنگی بوده، درگیری بوده، چه در داخل و چه خارج، انقلاب اسلامی پیروز بوده و این عزت است و این هم جنگ شمشیرها نبود، بلکه جنگ موشک و تانک و توپ و آتشهای عجیب و غریبی بود که به هر حال جمهوری اسلامی توانست در مقابل آن بایستد و پیروزی را تثبیت کند و بعد هم این پیروزی یک فرصتی برای دیگران شود که آنها هم از آن الهام بگیرند و استفاده کنند.
جایگاه صدور انقلاب اسلامی در مکتب شهید سلیمانی
در بحث انقلاب اسلامی ایشان معتقد است که صدور انقلاب در دو بُعد تبلور پیدا کرده؛ اول، در بُعد ساختاری و شاکله نظام یعنی مدل حکومتیِ تلفیق جمهوریت و اسلامیت و دوم، در چارچوب مدل ها و الگوها. در بحث مدل ها و الگوها ایشان بیشتر در بحث فرهنگ بسیج تکیه ویژهای دارد که در دنیا چه کشوری این فرهنگ بسیج را دارد؟ این فرهنگ بسیج توانسته ارزشهایی را در دنیا به ارمغان بیاورد که خیلی از معادلات و میدان را عوض میکند؛ من یک جایی به آن اشاره کردم، که آنچه در جنگ اتفاق افتاد، اصلاً جنگ نبود و اشتباه است که اسمش را جنگ بگذاریم، باید اسم آن را جهاد گذاشت. آن ارزشهایی که در جهاد وجود دارد، کاملاً با جنگ متفاوت است. جنگ توقف دارد، خسارت دارد و آسیب ایجاد می بیند، ولی جهاد، نه توقف دارد، نه خسارت دارد و نه آسیب ایجاد می کند و حالا جای دیگر اشاره کردند که منظور از مدل ها و الگوها اینهایی است که اینجا به وجود آمد که منظورشان بحث فرهنگ شهادت و بسیج و تحولاتی است که به واسطه بسیج به وجود آمد که من به آن اشاره می کنم.
جایگاه ولایت فقیه و مرجعیت در مکتب شهید سلیمانی
در بحث ولایت فقیه و مرجعیت، شهید سلیمانی اعتقاد داشت که حضرت امام(ره) دو رکن ارزشمند را برای ما به یادگار گذاشت و همچون همان حدیث معروف ثقلین که پیامبر اکرم(ص) در این حدیث می فرمایند که من در میان شما دو امر گرانبها یعنی کتاب خدا و عترتم را باقی میگذارم و هر کس از این دو جدا شود گمراه خواهد شد، در مورد انقلاب اسلامی هم حضرت امام(ره) دو رکن ارزشمند را برای ما به یادگار گذاشتند؛ یکی، نظام جمهوری اسلامی و دیگری ولایت فقیه که اینها لازم و ملزوم همدیگر هستند و مثل خیمه و تیرک وسط خیمه هستند؛ یعنی اگر جمهوری اسلامی خیمه باشد، تیرک وسط آن ولایت فقیه است و اگر ولایت فقیه آسیب ببیند، جمهوری اسلامی آسیب میبیند و تعابیری را بیان می کند، تحت این عنوان که قبل از انقلاب هم مراجع بودند، ولی ولایت فقیه نبود و ما آسیب دیدیم، ولی امروز این ولایت فقیه ضمانتی است که پیشگیری می کند از آسیبهایی که آن موقع دیدیم و اهانت هایی که به شیعه و علما و مراجع وارد شد.
جایگاه فرهنگ جهاد و شهادت در مکتب شهید سلیمانی
بحث فرهنگ جهاد و شهادت را که اشاره مختصری داشتم به عنوان یکی از مولفههای قدرت نرم در مکتب شهید سلیمانی وجود داشت. ایشان اعتقاد داشت که تفاوت جدی و ماهوی بین جنگ و جهاد وجود دارد به این معنا که در جنگ در اوج پیروزی و اگر دستاوردهای خوبی هم داشته باشید و بر کشور مخالف غلبه کنید ولی بعد از جنگ میبینید که پیروز شدهاید، ولی تلفات زیادی دادهاید، نیروی انسانی از دست دادهاید، تجهیزات از بین رفت، خرابی به بار آمد، اقتصاد از بین رفت، همهی اینها از خسارتهای جنگ است، ولی مفهوم جهاد کاملاً متفاوت است. در صحنه و میدان جنگ خشونت و بد اخلاقی و برخورد و تلاش برای زنده ماندن و رقابت با بقیه حاکم است ولی در فضای جهاد ایثار و از خودگذشتگی و پیشقدم شدن و پیشمرگ شدن برای دیگران وجود دارد؛ یعنی مفاهیم به طور کلی عوض میشود و مفهوم خودش را به یک ارزش تبدیل میکند. در جنگ بن بست وجود دارد ولی در جهاد بن بست وجود ندارد. جهاد بن بست ها را می شکند، اگر چنان نگاهی که گفتیم حاکم باشد.
شهید سلیمانی درباره مفهوم جهاد مصداق میآورد که در عملیاتی مثل بیت المقدس و فتحالمبین و والفجر و کربلای ۵ اگر جهاد نبود نمی توانستیم محاسبه کنیم و وارد صحنه شویم چون یک توان نابرابر در مقابل ما بود، امکانات ما کاملاً ابتدایی بود بنابراین، اصلِ این جسارت و شجاعت و عمل جهادی بود که اهمیت داشت. روحیه جهادی بود که بن بست ها را می شکست و برای جهاد بود که تا آخرین نفس مقاومت میکردند.
شهید سلیمانی تعبیر دیگری هم دارند که جنگ ما چطور به مدرسه تبدیل شد، اینجا اشاره لطیف و زیبایی دارند که خیلی از فرماندهان بزرگ ما در جنگ، صاحب مکتب بودند. مکتب در عربی معادل مدرسه است همانطور که در انگلیسی هم به School ترجمه می شود یعنی مکتب یک مدرسه است که افراد، رشته ها، تخصص ها و نظام تربیتی در آن وجود دارد، ایشان هم تعبیری دارند که میگویند خیلی از فرماندهان ما صاحب مکتب بودند که شهید شدند.
ایشان بحثشان این است که آیا شما مدرسهای جز دفاع مقدس پیدا می کنید که مدل رفتاری حقیقی، دینی، اخلاقی و مدیریتی در ابعاد گوناگون داشته باشد. همچنین به بحث جایگاه رهبری در اینجا اشاره میکند و بحث مرجع تقلید را اشاره می کند که حضرت آقا با این همه عظمتشان وقتی چفیه را زیر عبا می اندازند مفهومی را به جامعه القا میکند که این یک ارزش است که یک دنیا مفهوم همراه این چفیه وجود دارد که جهاد و دفاع مقدس و تمام ارزش ها و فرهنگ سازی و بسیج و فرهنگ ایثار و از خودگذشتگی و فرهنگ شجاعت و اعتماد به خدا، همهی اینها با این مفهوم همراه است و القاء میشود. ایشان، این را یک مدل موفق می دانند و به آن اشاره می کنند. ایشان همچنین صحبتی دارند که دو قشر در جمع ما هستند، جمعِ ارزشمند بسیج و جهاد و شهادت که یکسریشان به شدت خائف و دیگری به شدت شائق هستند و با شوق به دنبال شهادت می روند و طبیعتاً مثل بچه کبوترها تلاشش بر این است که بتواند به آرمان خودش برسد با عشق به شهادت. بعضی ممکن است در این میان نگرانی داشته باشند که در جامعه ما تعدادشان هم کم نیست که اصلا در جنگ شرکت نداشتند و اصلاً در این قضایا وارد نشده باشند. یک عبارت دیگری که خیلی شما شنیدید، ایشان شرط شهید شدن را شهید بودن می داند و می گوید اگر کسی در رفتار فردی و اجتماعیاش شما از او استشمام نکنید که او رفتار شهید را دارد، قطعاً شهید نمیشود و عکس آن هم هست که اینها افرادی هستند که در حیات خودشان این را نشان میدهند و بعد شهادت نصیبشان میشود.
همانطور که عرض کردم، ایشان فرماندهان ما را صاحب مدرسه و مکتب میدانستند و یکی یکی به این شهدا اشاره میکند. ایشان رمز موفقیت و داشتن مکتبِ فرماندهان را این می داند که آن حقیقتی که در امام متبلور بود و این جوهره و این حقیقتی که در امام وجود داشت، این به شهدا منتقل شد یعنی اینها آمدند این الگو و مبنا را از امام(ره) گرفتند و تبدیل شدند به یک مکتب و مدرسه که در ابتدای عرایضم گفتم که مکتب شهید سلیمانی را ما باید کاملاً پیوسته و وابسته به مکتب و اندیشه امام(ره) و شیعه و عاشورا و کربلا و اهل بیت بدانیم که بتوانیم ارزش واقعی آن را بیابیم. در واقع این سیری که از ابتدای تاریخ شروع شده ، شهید سلیمانی با ادبیات بومیِ امروز، آن را ترجمه کرده و آن را تبدیل به یک اقدام موفق کرده است که در جاهای دیگر هم به این قضیه اشاره شده است. ایشان معتقد است که اگر اراده الهی را برداریم از اینها، چیزی و هیچ ارزشی در این وجود ندارد و بحث شهادت را به عنوان یک موضوع اساسی و محوری مطرح میکند و مصداق هایی را هم مطرح می کند مثلاً یک مصداق جالب می گوید شهید علی محمدی، فرماندهی گردان در خاطرات خود مینویسد که” ای برادر عرب که تو به دنبال منی (منظورش در صحنه دفاع مقدس است) و من به دنبال توام. به خدا قسم اگر مرا شهید کنی، تو را شفاعت خواهم کرد”. این معنای اینکه من شفاعت می کنم، در هیچ ادبیات جهان وجود ندارد که شما در جنگ بخواهی دشمنت را شفاعت کنی چرا که شما را کمک می کند که به مرحله ای از شهادت برسی. ما در حوزه مدیریت و اندیشه و ادبیات سیاسی و در همه حوزهها اگر بخواهید آن را تئوریزه کنی، معنا و مفهوم خاص خودش را دارد و طبیعتاً ویژگی های خود را دارد.
جنگ ما تبدیل به یک مکتب شد. فرهنگ را از درون خودش متولد کرد و ارزشها را حاکم کرد و ایشان جمله ای را می گوید که همه بحث دفاع مقدس را در آن خلاصه میکند میگوید اگر شیعه بخواهد یک نمایشگاهی از تمام تلاش های تاریخی خودش ارائه دهد، از کل تاریخ خودش که در چندین قرن وجود داشته، اگر همین دفاع مقدس را معرفی کند تمام شیعه معرفی میشود که همهی تلاشها و مجاهدت و ساختار و ادبیات و سازمان و تربیت و تعلیم شیعه در دفاع مقدس وجود دارد و نمایش عظیمی از اقتدار شیعه است که شاید هیچ کس در دنیا نتواند ادعا کند که چیز مشابهی از آن را داریم، هیچ دین و مذهبی این ادعا را نمی تواند کند.
جایگاه بصیرت در مکتب شهید سلیمانی
بحث ارزش های انقلاب اسلامی را ایشان مطرح می کند در بحث حکومت اسلامی، بحث بصیرت را به عنوان یک بحث اساسی مطرح می کند و معتقد است که خیلی از آنهایی که شأن و قدر و منزلت رهبری را درک نکردند به خاطر بی بصیرتی است و اگر اینها بصیرت داشته باشند، خداوند حجت را بر آنها تمام کرده با وجود رهبری آگاه و حکیم و مقتدر که در صحنه بینالملل تمام دشمنان ادعا میکند که از یک قدرت و توانایی فوقالعادهای برخوردار است و از تمام بحران ها توانسته عبور کند و فشارهایی که در کشور وجود داشته از آنها عبور کرده و ایشان می گوید خداوند به این معنا حجت را بر همه تمام کرده خصوصاً آنهایی که ادعا می کنند و در مقابل رهبری می ایستند و یک جایی هم ایشان اشاره دارند که آنهایی که به غربیها نامه می نویسند و تعابیر آن هم هست که توضیح میدهم.
ایشان معتقد است که چیزی که ما به دست آوردیم در حقیقت خلاصه آن این است که شهدا چون خودشان را در خودشان حل کردند و پیمان خود را با خدا نهایی و قطعی کردند توانستند به این اقتدار و عظمت برسند و تعبیر دیگری دارد که میگوید انسان هر چه خود را کوچک کند خداوند او را بزرگ میکند و اینکه میگوید بعضا به من مالک اشتر می گویند ممکن است شیطان بر من غلبه کند و ممکن است من را از آن وظیفه ای که دارم غافل کند.
ایشان به دو نکته اشاره می کند که هرگاه دو عنصر رهبریِ پاک و منزه و انسان های فداکار در کنار هم باشند جامعه شکست نمی خورد و معتقد است حتی اگر آن انسان های فداکار به نوعی حذف شوند و رهبری پاک و منزه هم باشد عملاً دوران امیرالمومنین(ع) می شود که مصداقش را ایشان اشاره کرده اند و معتقدند این دو مکمل با همدیگر می توانند کار را انجام دهند واقعیت هم این است که در صحنه های پیچیده و سخت، حالا بنده یک تجربه هم به شما بگویم، که به هر حال بحران سوریه وقتی به وجود آمد خیلی از سیاستمداران و تحلیلگران و تئوریسین ها بحثشان این بود که سوریه تمام شده، ۸۵ درصد آن را دشمن اشغال کرده و همه دشمن آن طرف قصه است. آمریکا با تمام قدرت، اروپا، کشورهای همسایه، کشورهای عربی و جریانات تکفیری در آنجا وجود دارند و دیگر کسی نیست که این طرف بیاید. از ۲۰۱۱ تا تقریبا اوایل ۲۰۱۵ که روسیه در صحنه نبود، در واقع تا 2014 همه چیز از دست رفته بود و کسی امید نداشت حتی خیلی از کارشناسان در حوزه نظامی و امنیتی و سیاسی بحثشان این بود که اساساً امکان ندارد. خیلی از سیاسیون کشور می گفتند که نباید روی چیزی که باخته شده معامله کرد و حتی رسماً موضع گیری می کردند، ولی مقام معظم رهبری با اقتدار تصمیم گرفتند.
وقتی رهبری پاک و منزه تصمیمی را می گیرد اگر انسان های فداکار نباشند این تصمیمات اجرایی نمیشود وقتی ایشان تصمیم میگیرد حتی کارشناسانی هم که معتقد هستند به لحاظ میدانی و عملی نمیتوان کاری کرد آنها هم به واسطه تبعیت از ولی فقیه تمام رای و نظر خود را کنار میگذارند و با تمام قدرت وارد صحنه مبارزه می شوند. گاهی انسان وقتی به یک کاری اعتقاد ندارد قدرت خود را نیز به کار نمی گیرد چون می گوید من معتقد هستم که نمی شود و خدای نکرده اگر نفسش هم کمک کند، می گوید من در رفتار خودم هم ثابت کنم که گفتم نمی شود، دیدید حرف من درست بود! ولی در این فرمولی که حاج قاسم گفته، این قصه را عوض می کند می گویند آقا فرمودند تکلیف شرعی است و ایشان حتما درست تر از ما می گویند ما باید با توکل بر خدا بکنیم و تمام توان خود را به کار بگیریم که این بشود. خب این ما را با دنیا متمایز میکند اگر ما میخواستیم با فرمولهای دنیا عمل کنیم، باید در همهی صحنه ها شکست می خوردیم اینجا انسان های فداکار هستند که کمک میکنند و بحث امامت و پیوند آن را با امت برقرار میکنند و پیروزی از آن حاصل میشود ایشان تعابیری دارند نسبت به همه اینها و معتقدند که اگر نیروهای فداکار در جامعه وجود نداشته باشد جامعه مثل زمان امیرالمومنین(ع) می شود که امام(ع) از همه ویژگی ها، برتریها برخوردار بود ولی چون انسان های فداکار صحنه را خالی کردند، عملاً جنگ صفین و مسائلی که اتفاق افتاد و شکست به وجود آمد.
جایگاه مسجد در مکتب شهید سلیمانی
تعبیر زیبایی ایشان در مورد مسجد دارند که مسجد را به عنوان یکی از مولفههای قدرت نرم مطرح میکند و خلاصهاش این است که معتقد است که مسجد مثل یک قرارگاه است و مثل یک گردان است امام جماعت مسجد باید در جغرافیای مسجد بتواند نقش ایفا کند، نه در داخل مسجد یعنی اگر مسجد محله، فاصله ای تا مساجد دیگر دارد اینجا یک مجموعهی جمعیتی بزرگی هست که اگر امام جماعت موفق نشود در محیط بیرون از مسجد تسلط پیدا کند به تعبیر ایشان در یک قرارگاه امام جماعت خط مقدم خود را از دست داده و می گوید اگر مسجدی محیط اطرافش سقوطکرد خط مقدم امام جماعت سقوط کرده است. ایشان تعبیری دارند که این “یعنی چه که یک برادرِ خستهی چندشغله را می گذارند که امام جماعت یک مسجد بشود که فقط برود نماز بخواند و ده دقیقه هم صحبت کند، این در واقع به نوعی نقش مسجد اجرا نمی شود و مسجد مثل یک گردان است، چطور ما برای یک گردان 300-200 نفر را به کار می گیریم باید همین نقش را برای مسجد قائل شویم”. ایشان معتقد است بالاخره شهید حججی از این مسجد بیرون میآید و حتی جایی یک تعبیری دارند که آن داعشی که پشت شهید حججی بود، این هم از مسجد بیرون می آید و برای مسجد یک نقش اساسی و محوری قائل است و به عنوان یک قرارگاه مهم به آن نگاه می کند که اگر به آن توجه شود و محیط اطراف مسجد مورد توجه قرار بگیرد، حتماً می شود از آن خاصیت و ویژگی هایی که مسجد دارد بیشترین بهره را برد.
در بحث مدیریت انقلابی چون مشخصه مدیریت انقلابی را معنویت میداند که دانشکده شما به طور تخصصی به آن میپردازد و مباحث مفصلی در این حوزه دارد و نکاتی را مطرح می کند که اگر مثلا در یک جایی تکلیف شد بر اینکه یک درصد کار را یک نفر انجام دهد، آن شخص باید آن یک درصد را صد در صد انجام دهد کوتاهی نکند خداوند ۹۹ درصد دیگر به او کمک میکند و این مصداق جاهدوا فی الله حق جهاده است.
جایگاه وحدت در مکتب شهید سلیمانی
وحدت کلمه در نظام اسلامی را ایشان خیلی مفصل بحث میکند و حتی معتقد است که خیلی جاها آقایانی که نسبت به مقام معظم رهبری موضع دارند اگر میخواهند آبرودار بشوند، باید آبروی خود را به دست بگیرند و بروند خدمت آقا ارائه دهند و خداوند آبروی آنها را حتماً جبران میکند و آنها را آبرودار میکند و معتقد است نظامی که ۲۰۰ هزار شهید داده، این را اشکال میداند برای آن کسانی که در این قضیه به غربی ها و بیرونیها نامه می نویسد و پُزِ اپوزیسیون برای خودشان می گیرند که در این قضیه این را غلط می دانند و می گویند اینها به جای اینکه بیایند اپوزیسیون بشوند و مخالف آقا شوند بروند افکار خودشان را ارائه دهند و خودشان را اصلاح کنند.
جایگاه سلطه ستیزی در مکتب شهید سلیمانی
در بحث سلطه ستیزی در سیاست خارجی، دیپلماسی مقاومت، که بحث سلطه ستیزی از ویژگیهای خاص ایشان است که همه این عبارات از فرمایشات خود ایشان است. بحث گفتمان مقاومت و تعریفی که دارند و اینکه دستاوردهای بی بدیل جمهوری اسلامی در حوزه گفتمان مقاومت، بحث فلسطین و لبنان و عراق را در یک مقطعی در تحولات ۱۵ سال گذشته مطرح می کنند. جنگ ۳۳ روزه و ۸ روزه را اشاره میکنند. اینکه مسلمانان غزه و لبنان، خط مقدم ما هستند. اشاره به مدافعان حرم دارند و نکته آخری که من عرض می کنم این است که، اینکه ایشان در بحث سیاست خارجی چند ویژگی داشت که بخواهیم از تجربیات و خاطرات ایشان در این مباحث اشاره کنیم.
ویژگی های مکتب شهید سلیمانی
یکی از ویژگیهای ایشان این بود که حرف آقا هر چه می فرمودند، برایش مبنا بود. اگر آقا می فرمودند این کار بشود آن را انجام میدادند. گاهی می گفت که مثلا “آقا تصمیم میگرفتند، بعد من می گفتم تمام”. ایشان می گفتند شما نظری ندارید؟ گفتم اگر شما تصمیم گرفتید من دیگر هیچ نظری ندارم ولی می گفتند حالا شما نظرتان را بدهید. حالا ما مثلا یک نظری می دادیم می گفتیم اینجوری، می گفتند خب این نظر مثلا اینجوری بشود بهتر است یعنی سعی نمیکردند تقدم داشته باشند ولو اینکه اگر احساس می کرد یه جایی نظری دارد، وقتی آقا نظرشان را می گفتند، دیگر ایشان فکر نمی کرد که نظر بعدی را بخواهد بدهد یعنی معتقد بود نظر آقا حتما برکت خدا و عنایت خدا همراه ایشان است و همان خواهد شد. یعنی تبعیت از ولایت یکی از ویژگیهای ایشان در بحث اجرای دیپلماسی مقاومت بود. ویژگی دوم که ایشان را از خیلی ها متمایز می کرد، صداقت ایشان بود.
با بدترین و پیچیده ترین دشمن در اوج صداقت و راستی برخورد میکرد یعنی اگر قرار بود با آقای فلانی صحبتی کند همان را که میگفت، به همان عمل میکرد و گاهی در جلسه پیش می آمد میگفت من موضعام این است اگر شما بخواهید در موضع خود باشید، من از این خانه که بیرون بروم، با شما جنگ را شروع می کنم یعنی با همین صداقت سخن می گفت و طرف مقابل هم واقعا می دانست که اگر الان بیرون برود، واقعا همین الان جنگ را شروع می کند یعنی نظری که میداد، با صداقت بود هم به آن عمل می کرد یعنی اگر به کسی قول میداد که کاری را بکند ولو اینکه آن شخص بعثی بود یا هر کسی بود، طرف مقابل یقین داشت که این کار را می کند. ببینید اینجا این مولفه قدرت، ما را از بقیه متفاوت میکند. اینکه اساساً قدرت نرم یا جنگ عملیات روانی مبتنی بر دروغ و نیرنگ و کذب باشد، اسلام اصلا اینها را قبول ندارد و ما نباید دنبال این ادبیات برویم ما باید مجوز شرعی بگیریم که بخواهیم علیه دشمنان خود استفاده کنیم ما مبتنی بر فطرت و صداقت و آیات الهی و قرآن و عظمتی که دین ما و انقلاب ما دارد باید با نهایت صداقت برخورد کنیم. شما ببینید آقای سید حسن نصرالله بزرگترین دشمن اسرائیل است ولی اسرائیلیها معتقدند ایشان هرچه بگوید صادق است و به صداقت ایشان ایمان دارند بالاخره آمریکا میداند اگر آقا حرفی را بزنند بر اساس آن عملیات روانی نمی کند در اوج شرایط سخت و پیچیده حرفی که می زند بر اساس صداقت و براساس مبنا است، ایشان معتقد به یک مبنا است و انسان اگر مبنا نداشت به ابزارهای دیگر متصل میشود بنابراین یکی دیگر از ویژگیهای حاج قاسم بحث ولایتپذیری است.
ویژگی دوم صداقت در گفتار است. ویژگی سوم اعتماد به خدا و با شجاعت در صحنه سخت و پیچیده وارد شدن و چهارمین مسئلهای که مسئله مهمی است شجاعت به معنای حضور خودش در پیچیده ترین صحنهها. یک موقع هست که شخص، شجاعتی را دارد و تدبیر میکند و یک موقع هست این شجاعت را در میدان اجرا میکند یعنی وقتی میگوید این کار خوب است، خودش جلو میرود و نمیگوید بقیه جلو بروند لذا بخاطر حضور در صحنه و در میدان بودن تبدیل میشود به یک مجاهد فی سبیل الله که خداوند این را وعده داده که «الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» کسانی که در راه خدا جهاد می کنند، خداوند خودش آنها را هدایت میکند وقتی خدا خودش هدایت میکند آن موقع صحنه جنگ عراق ، لبنان، سوریه و یمن بر خلاف محاسبات سیاسی، به پیروزی تبدیل می شود. هر کجا مقاومت وارد شده، به اعتبار قدرت خداوند تبارک و تعالی تبدیل به پیروزی میشود و شکست برای دشمنان به بار میآورد.
جمع بندی
بنابراین در یک نگاه مختصر از منظر قدرت نرم در ۴۰ سال گذشته میبینیم که انقلاب اسلامی در کجا قرار دارد، از کجا به کجا رسید، دشمنان ما مثل آمریکا و اسرائیل غاصب، آنها کجا هستند، تکفیری ها در چه شرایطی هستند، کشورهایی مثل سعودی که ادعای ام القرای اسلامی را داشتند، الان در چه وضعیتی هستند. در یک نگاه اجمالی ما میفهمیم نتایجی که به اعتبار این ارزش هایی که مبتنی بر ارزشهای الهی و فطری انسان ها هست توانسته غلبه کند و پیروزی هایی را به دست آورد و زمینه را فراهم کند برای پیروزیهای بزرگتر برای جهان اسلام و مسلمانان و انشاءالله سقوط و شکست بیشتر برای دشمنان اسلام.
پرسش و پاسخ
سوال: میخواهیم از آقای دکتر که در کنار بحث های علمی که مطرح فرمودید، اگر خاطرهای هست که از شهید سلیمانی چه در دوره دفاع مقدس و چه در دوره اخیر در عراق و سوریه و دفاع از حرم های مطهر اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام بهره مند شویم.
نکته دیگر اینکه در اتفاقات بزرگی که در بازپسگیری سوریه و عراق رخ داده، حتماً می توان در این حوزه از دریچه قدرت نرم و آنچه که ما میگوییم، قدرت نرم توانایی تأثیری است که یک پایهی آن جذابیت است و یک پایهی آن توان اقناعکنندگی مخاطب است که از این دریچهی قدرت نرم اگر بتوانید چراغی بتابانید بر آنچه که اتفاق افتاده و اتفاقاتی که در جریان مبارزه با داعش وجود دارد ممنون میشویم. شما اشاره کردید به بحث ورود روسیه به صحنه مقابله با داعش که به طور مشخص می دانم که در خصوص مثلاً بازپسگیری حلب ما اختلاف نظرهایی با روسیه در نحوه بازپسگیری داریم، اینکه از دریچه قدرت رئال برای بازپسگیری ورود پیدا کنیم یا از دریچه قدرت نرم و آن مولفههایی از قدرت نرم شما اسم بردید، نگاه حاجقاسم مبتنی بر آن مقولات بوده است.
حال به طور مشخص اگر در این زمینه ها مطالبی دارید ما از نظرات و خاطرات شما استفاده کنیم. در این جلسه در این بخش می خواهیم فتح بابی کنید برای ورود عملی به آن حوزه؛ چون پرداختن به این بحث بیشتر جنبه تئوریک و علمی داشت و ما دوست داریم یک مقدار نزدیک شویم به صحنه عمل و خاطراتی اگر در حوزه عمل وجود دارد و اینکه عملکرد حاج قاسم مبتنی بر مولفههای قدرت نرم در اسلام بوده و آنچه که به مکتب اسلام مربوط است و آنچه که به مکتب دفاعی و اندیشههای دفاعی اسلام مربوط است، همچنین در حوزه اخلاق سیاسی انشاءالله میخواهیم در این وادی هم در جلسات بعد در خدمت شما باشیم.
پاسخ دکتر اکبری: یکی از ویژگیهای شهید سلیمانی این بود که ایشان سعی می کرد آنچه که امام به آن اعتقاد داشت را اجرا کند. ما خودمان حرفهای میزنیم و از وسط راه بر اساس رای و نظر خودمان و اقتضائات محیط و مسائل مختلف ترجمه میکنیم. در تاریخ هم کم پیش آمده که در کشور ثالثی جنگی پیش آمده و کشوری به کمک آنها برود و فردی در آنجا هم فرماندهی کند. کل تاریخ را مطالعه کنید، مگر می شود ما به کمک سوریه برویم و کمک عراقی ها برویم و البته ما فرماندهی کنیم. حشدالشعبی از عراق حرکت کنند، نیروهای مقاومت از سوریه حرکت کنند و آنها بیایند و به طور هماهنگ، عملیاتی را انجام دهند و مرز عراق و سوریه را بگیرند و کل پروژه آمریکا به هم بخورد. ممکن است عراقی ها بگویند ما اقتضائات خود را داریم و یا حداقل بگویند ابهت فرماندهی ما نشکند، سوریه هم همینطور که هردو ارتش های کلاسیک عربی پیشرفته قدرتمند که در محاسبات جنگ با اسرائیل دو تا ارتش قدرتمند بودند؛ یعنی دوتا پایه اصلی جنگ در حوزه جهان عرب بودند.
حال شما بروید آنجا و این ارتش ها را اقناع کنی و جذابیت را ایجاد کنی که آنها بگویند شما بفرما با بسیجی هایی که ۴۵ روز دور دیده، که به فکر منِ ارتشیِ 30-20 سال تجربه نمیگنجد، بیایید و بروید فرماندهی ما را به دست بگیرید. چگونه است؟ این ارتشها ابتدا به این اقناع رسیدهاند که شهید سلیمانی از مرز قومیت و ملیت و جغرافیا عبور کرده و در یک نقطه که در بحث تعریف نفوذ هم همین است. وقتی ما نفوذ را از ابعاد مختلف تعریف میکنیم بُعد مقاومتی نفوذ این است که شما در منافع طرف مقابل، اشتراکاتی ایجاد کنید که او در یک حوزه با شما ائتلاف کند یعنی او را به یک اقناعگری و متقاعدسازی برسانی که او با شما ائتلاف کند و به این نتیجه برسد که این کارهایی که می کند،، منافع او هم در آن هست یا اینکه شما این همه خدماتی که در حوزه اهل تسنن در سوریه و عراق داده شد و آنچه که امام(ره) میفرمودند در رابطه با وحدت بین شیعه و سنی، ایشان بیشترین خدمات را در حوزه شیعه ها انجام دادند. این در میدان عمل است وقتی شما میبینید که حاج قاسم شهید می شود، تعداد زیادی کلیسا در سوریه برای حاج قاسم چندین مراسم میگیرند. علت آن چه می باشد؟
آیا به خاطر تحت فشار حکومت بودن است؟ خیر، برای اینکه اینها آن روزی که روستای مسیحینشین محاصره شده بود، آنها التماس میکردند به فرانسویها، اروپاییها و آمریکاییها که ما همدین شما هستیم از ما دفاع کنید، اگر داعش بیاید هیچ چیزی از ما نمی گذارد و آنها هم می دانستند که داعش چه بلایی سر اینها میآورد. شهید سلیمانی رفتند و دو روز در روستای آنها و در خانه آن کشیش ماند و آدمهای آنها هم بیایند دفاع کنند و آنها بمانند. این آدم خودش و نسل بعدی خودش و نسل های بعدی ایشان، اگر تاریخ را درست بخوانند (تاریخ تحریف نشود) میگویند این آدم، آدم ویژهای است و نمی توانیم او را در ایران و شیعه و کشورهای جغرافیایی محصور بکنیم. این آدم، یک انسان خدایی است، در ویژگیهای اعتقادی خودش وقتی شاخصها را تعریف میکند، آقای حاج قاسم را یک انسان بزرگ مییابد؛ یعنی بر اساس مبانی خودشان،نه بر اساس مبانی ما. آن فرد سُنی هم بر اساس مبانی خود میگوید این انسان خیلی بزرگی است یعنی جانش را به خاطر من به خطر انداخته است. آنچه که امام(ره) به آن معتقد بود در بحث تمدن نوین و نگاه به دفاع از استضعاف و مقابله و کوتاه نیامدن در مقابل استکبار، وقتی حاج قاسم این را در میدان عمل پیاده میکند، آن وقت یک انسانِ فراتر از حوزه جغرافیا و حوزه ملی می شود. طرف مقابل احساس می کند که حاج قاسم در جنگ ۳۳ روزه از اول بحران و جنگ در کنار سید حسن نصرالله بوده است. خب این کار در دنیا معنا و مفهوم دارد. هر لبنانی، حاج قاسم را لبنانیتر از خودش می داند.
هر سوری حاج قاسم را سوریتر از خودش میداند و میگوید این فداکاری که برای سوریه کرد، هیچ کس به اندازه ایشان این کار را نکرد. یک عراقی حاج قاسم را عراقیتر از خود میداند و میگوید اگر حاج قاسم نبود، معلوم نبود داعش تا کجا می آمد. یک کُرد در عراق حاج قاسم را کُردتر از خود میدانست و میگفت اگر حاج قاسم نبود، اربیل سقوط کرده بود. یکی یمنی، حاج قاسم را یمنیتر از خود می دانست. ببینید، انسان وقتی به این مرحله و به این شرایط برسد در واقع ترجمه نظریه امام(ره) است و این انسان تعریف دیگری پیدا میکند و ونزوئلا می گوید جمهوری اسلامی اگر از ما حمایت کند حتماً ما در مقابل آمریکا می ایستیم. آن وقت دیگر ونزوئلا دنبال چین و روسیه و اتحادیه اروپا و اتحادیه آفریقا و اتحادیه عرب نمیرود، می گوید اگر همین یکی باشد کافی است. تعریف این یکی چه می باشد که از اینجا با این مسافتِ دور بلند شود، به آنجا برود، مشاوره بدهد و ونزوئلا بگوید ما روی پای خود ایستادهایم و بعد اینها باید در حوزه مدیریت و ادبیات سیاسی و علم جامعه شناسی در تمام علوم اینها را تئوریزه کنند.
همچنین می گویند یک واقعیت اتفاق افتاده که یک مورد هم نبوده شانسی بودن آن را هم در نظر بگیریم ، خیردر جاهای متفاوتی تکرار شده، وقتی تکرار میشود نشان میدهد از یک مبنا و مبانی بسیار قوی و قدرتمندی برخوردار است. آن مبنا و مبانی چه می باشد؟ آن را ما باید الآن تئوریزه کنیم و بگذاریم در مقابل غربیها و بگوییم همه علوم شما بر اساس منافع شخصی خودتان است و دنبال دنیا ، مادیگری هستید ولی علوم ما مبتنی بر فطرت انسان و مبانی الهی است. هر کسی از علوم ما تبعیت کند نجات می یابد و هرکس از علوم شما تبعیت کند در دام شما میافتد. اینجا باید کار شود در ابتدا گفتم که وقتی می گوییم مکتب شهید سلیمانی، باید خیلی کار روی آن انجام بدهیم تا به نقطهای که واقعاً، برسد.
سوال: نزدیک به ۳۰ و چند سال قبل هندوستان درس می خواندم و استادی داشتم که نکتهای را گفتند که شما اگر بخواهید در علوم روز با دنیا مقابله کنید میتوانید، ولی همیشه دنبالهرو خواهید بود به دلیل اینکه آنها در مهندسی در پزشکی حرف دارند و موفقیتهایی را کسب کردند. ایشان بررسی کرده بود و گفت شما در نظریه پردازی، قواعد بسیار قوی دارید و ستون پنجمی در تمام دنیا دارید، اگر به آن بپردازید تمام اندیشمندان دنیا یک روزی در کنار شما و همکار شما و حتی سرباز شما می شوند شما روی این ویژگیتان خیلی کار کنید. تصور من این است که کار بزرگی که انجام شده فطری بودن قواعد ماست و هر چه قدر هرکسی در این مسیر حرکت کند مشمول این قضیه میشود که با تمام قواعد دنیا هماهنگ است و یک ستون پنجم هم در تمام دنیا دارد. فکر میکنم موفقیت ها اینجاست و بر اساس همین هم قرآن وعده داده که «من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لایحتسب»، «من جاهد فی الله فهو حسبه»، «والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» که اینها بحث های مهمی است که اگر کسی در مسیری که خداوند، خلقت را بر اساس آن قرار داده و تمامی هستی را در این مسیر قرار داده حرکت کند، همه هستی با او هماهنگ میشوند و کمک میکنند. فکر میکنم تمام بحث شما در همین چارچوب هست و می توان به آن خیلی پرداخت و آن را گسترش داد و با توجه به این که اصل قضیه این است که ما فطری عمل کردیم.
سوال خودم این است که چون رشته ما اقتصاد است دوستانی که اینجا می آیند بیشتر بحث های مدیریتی می کنند و اگر ما میگوییم مکتب میخواهیم بگوییم چگونه در این موضوع عمل میکردند مثلاً فرض کنید نگاه ما به اقتصاد مقاومتی، این است که تمام قواعد دنیا باید بر اساس سنت خدا رقم بخورد یعنی اگر کسی بر این اساس نگاه کند میبیند که باید قوی بود و آقا به این مسئله که مقاومت به این معنا است که اراده ها را در مقابل هم قرار دهید و آنکه متصل به خدا است، قوی تر است اشاره کرده است. شهید میثمی فرمودند داشتههای ما به میزان آن چیزی که در اختیار ما هست نیست بلکه به میزان اتصال ما با خداست آن که اینطور فکر می کند در فضای اقتصادی هم متفاوت فکر میکند لذا می خواهم نظر شهید سلیمانی بدانیم و یا اگر کسی که رشته اش اقتصاد بوده و آشنا با این قضیه بوده و با ایشان مانوس بوده را معرفی کنید که ما بیشتر باهاشون در ارتباط باشیم و با توجه به مباحثی که خودمان هم برای همایش داریم از آن استفاده کنیم.
پاسخ دکتر اکبری: نکته اولی که اشاره کردید فرمایش درستی است و عرض من هم در این رابطه بوده که بالاخره ما مبتنی بر فطرت و ارزشهای الهی عمل میکنیم و این دو با هم مکمل هستند و جدا از هم دیگر نیستند. وقتی ما می گوییم فطرت، می خواهیم با ادبیات آنها سخن بگوییم ولی درواقع اینها ارزشهای الهی هستند. مبنای اصلی آن است ولی در ادبیات آنها فطرت میشود که درست هم هست ولی در مورد بحث اقتصادی تخصص من این نیست ولی دو نکته را عرض میکنم. شهید سلیمانی واقعا به نظر من در این حوزه هم ایده و تئوری داشت. او معتقد بود که کارهای بسیار بزرگی با هزینه کم می توان انجام داد. عبارتی همیشه به کار میبرد برای دوستان عرب زبان، با لحن خاص خودشان، می گفتند «امام خمینی رحمت الله علیه جیبه کانت خالیه لکن افکاره کانت قویه». یعنی امام(ره) جیبش خالی بود ولی افکار او قوی بود میگفت شما از افکار و عقاید امام(ره) استفاده کنید هیچ موقع به جیب خالی ایشان توجه نکنید یعنی شما اگر بخواهید با جیب جلو بیاید، موفق نمی شوید. عملکرد ایشان در میدان این بود که آنقدر که به هدف متمرکز می شد که بخواهد آن را انجام دهد، خیلی گیر بحث مالی آن نبود. آن قدر به هدف متمرکز میشد که میگفت از جایی تامین میشود و اگر خدا خواست از جایی می آید من نمی دانم چطوری ولی تامین می شود و واقعاً با این نگاه جلو میرفت هیچ موقع کار خود را متوقف به اقتصاد و مسائل مالی نمی کرد. به دوستان هم میگفت که شما بروید جلو شما کاری نداشته باشید عبارتی را گفتم که اگر یک درصد کار به شما دادند آن یک درصد را ۱۰۰ درصد انجام دهید خدا ۹۹ درصد را جبران میکند و خودش به شما می دهد، در میدان هم همینطور بود وقتی در میدان خطری بود نمی گفت به من بودجه بدهید ساختار من را تعریف کنید. نیروی انسانی هم به من بدهید که تجربه هم داشته باشد تا من به جنگ بروم. این حرفها نبود راه می افتاد و جلو میرفت و درگیر اینکه چطور می شود، نبود. از خدا کمک می خواست و خدا هم کمک می کرد و نتیجه آن را میدید.
یک بحثی که ایشان داشت متاسفانه ما در یکسری زمینهها دستاوردهای خوبی داشتیم و در یکسری زمینههای دیگر، دستاورد خوبی نداشتیم. بعضی ها معتقدند باید در آن زمینه ها هم انقلاب کنیم. یکی در بُعد اقتصادی است حتی در بعد فرهنگی هم باید کارهای جدی و اساسی شود ولی در حوزههای دیگر مثل امنیت و سیاست و جنگ و تجهیزات و امکانات و مدیریت توانستیم حداقل در حوزههای بحران، در دنیا خوب باشیم و دیگران به ما تکیه کنند و اینکه ادبیاتی را تولید کنیم که حتماً دیگران از آن استفاده می کنند مثلاً در بحث عراق که ماموریت ایشان بود و پرونده دست ایشان بود ایشان همه کارها را عهده گرفت. الان عراق بزرگترین شریک تجاری ما است بیشترین صادرات ما به عراق از لحاظ اقتصادی است و الحمدلله در یک فرمول خوبی کارها پیش می رود و دستاوردهای خوبی داشتیم و همین می تواند در جاهای دیگر هم وجود داشته باشد. به نظر من یک کار تیمی قوی در کشور ما هنوز اجزای آن به خوبی با هم منسجم نشده و بخشی از آن به نوع نگاه به مسائل برمیگردد که اگر آنها اصلاح شود و تحول فرهنگی ایجاد شود، به نظر من می توان بنیانهای اقتصادی قوی ایجاد کرد.
شما میدانید بالاخره در دنیا حتی در WTOما یک توانمندی هایی در حوزه های مختلف به خصوص در حوزه زراعت و کشاورزی و معادن داریم، اینها ما را در دنیا متمایز میکند ، ولی نتوانستیم به لحاظ مدیریت، این قابلیت و توانمندی های خود را به منصه ظهور برسانیم حتی گاهی دوستان به شوخی به ایشان می گفتند که شما در حوزه جهاد این همه کار کردید یک دور باید در بحث مدیریت حکومت هم کار کنید. شما باید کاندید ریاست جمهوری شوید و این مدیریت با نگاه انقلابی اگر در اجزا و ساختار حکومتی دمیده شود، و دولتِ مقاومت بشود، همانطور که حضرت آقا نظر دارند و اساس است و بسیار مهم است و دشمن هم تمام تمرکز و توان خود را روی همین موضوع علیه ما در دنیا گذاشته و ایشان می گفتند برای این کار افراد زیادی وجود دارد و تعبیری اینجا داشتند که اگر حضرت آقا روی پارچه کوچکی بنویسند من از تو راضی هستم این از صد پست ریاست جمهوری برای من ارزشش برای قیامت بیشتر است البته نه اینکه بخواهد شانه خالی کند و بیتفاوت باشد ولی تصورش این است که در همه حوزهها میشود تحول اساسی را ایجاد کرد، به شرطی که در همه جا روحیه بسیجی و انقلابی را ببریم. هر جا این روحیه رفته نجات پیدا کردیم. در بحث هستهای نجات پیدا کردیم تکنولوژی تسلیحاتی ، موشکی ، توانسته برتری ایجاد کند. در هر حوزهای همینطور است. در مقاومت ، در حوزه تولید علم ، در بحث فناوری نوین و پیشرفت هایی که در استانداردهای دنیا وجود دارد، هر کجا این تفکر بسیجی رفته مانده و باید دعا کنیم که در حوزههای دیگر هم این تفکر وارد شود تا نجات پیدا کنیم.
سوال: چند تا نکته را می خواهم بیان کنم یکی بحث رسانه در سطح بین المللی است که سیاست حاج قاسم در این زمینه چه بوده است؟ و یکی هم بحث نخبگان جهان اسلام و استفاده از آنها برای تشکیل حلقه ها و هسته های مقاومت بود که چطور انجام میشد؟ شهید سلیمانی تجربه موفقی را در این زمینه پیدا کردند که آقای سید حسن نصرالله یکی از بزرگترین پایههای امروز در مقاومت ایشان هستند و چگونه این تحول ایجاد شد؟ و جریان این بحث تحولی که در حزب الله وجود دارد، چطور ابعاد سیاسی اقتصادی نظامی پیدا کرد و برنامه ایشان برای تغییرات چه بود؟
پاسخ دکتر اکبری: حزب الله قبل از ه حاج قاسم شکل گرفته بود ولی وقتی حاج قاسم آمد آهنگ و سرعت و جهت و مسیر حزب الله را تحول عظیمی در آن ایجاد کرد. یکی از فرماندهان آمریکایی عبارتی را داشت که ما هر چقدر فکر کردیم در طول تاریخ هیچ سازمانی مقتدرتر از حزبالله درست نشده بود. این تعبیر آنها بود البته ابعاد مختلف معنوی، ساختاری، سازمانی و ارتباط فرماندهی و اقدام، در میدان عمل حضور پیدا کردن، در حوزه سیاست و امنیت و نظامی، همه این موارد در حزب الله هست. او دارد مقایسه می کند که هیچ چیزی در دنیا قوی تر از حزبالله پیدا نکردم که آنقدر قوی و کارآمد درست شده باشد. ما چیزی داریم که هیچ کس ندارد و آن هم فرهنگ عاشورا است و این است که همه اینها را به هم می پیچاند و دنیا را گیج میکند که نمی فهمند چه شد!
در خاطرهای میخواندم فلسطینی ها زمانی که در سال ۱۹۴۸ که اشغال شد و اوضاعشان به هم ریخت، آقای سید حمید الحسینی، مفتی فلسطین بود، بلند می شود و برای دیدار با مائو به چین می رود، می گوید شما چه کار کردید موفق شدید و از اشغال ژاپن نجات پیدا کردید، ما میخواهیم از روش شما برای نجات ملت فلسطین استفاده کنیم. حالا مائو که تکلیفش معلوم است. این فرد هم که یک فلسطینی است تکلیفش معلوم است. این عبارت را من در یک سند عربی پیدا کردم. مائو عصبانی میشود و میگوید من تعجب می کنم شما مسلمانان عاشورا دارید و آمدید از ما می خواهید مدل مبارزه بگیرید. بعضی مسلمان به این مسائل توجه نمی کنند. وقتی شما آقای سیدحسن را میبینید، محو در فرهنگ عاشورا و جهاد و شهادت و انتظار است و اینها از این آدم فردی را می سازد که غربی ها هم متحیر می مانند که این سازمان چگونه است.
یکی از ویژگیهای خوب حاج قاسم این بود که ارتباط بسیار گستردهای داشت، شاید با چند هزار نفر ارتباط مستقیم داشت که اصلا در وقت و زمان و حوصله انسان نمیگنجد مثلاً در داخل کشور فلان پنجاه نفر گفتند ما با حاج قاسم جلسه داشتیم ارتباط داشتیم جلسه داریم و گفتند این کار را کنید. این ویژگی های فردی و به نظر من صداقت خیلی مهم است. صداقت، شخص را از مرزهای قومی و دینی و مذهبی خودش عبور می داد و انسان به این فکر نمیکرد که من مثلا عراقی هستم یا ایرانی هستم، من کُرد هستم، او فارس است، من سنی هستم، او شیعه هست… شخص را از همه اینها عبور می داد و کاملاً یک حس را ایجاد کرده بود که این آدم به حاج قاسم نزدیک است که حاج قاسم سرنوشت او را تغییر میدهد و این نوع ارتباط نخبگانی به طور گسترده بود و ویژگیهایی ایشان به لحاظ فردی، زبانزد همه هست.
چند وقت پیش در وزارت خارجه جلسه ای را در رابطه با بحث های حقوقی داشتیم که اکثرا داشتند گریه میکردند و می گفتندکه ما یک روز با حاجقاسم جلسه گذاشتیم با اینکه من یک کارمند درجه چند هستم ولی حاج قاسم تا پای پله ها آمد و من را بدرقه کرد. یک قطعه ای را می گوید که هیچ وقت یادش نمی رود. همه اینها هم واقعی بود نه اینکه تظاهر کند یا اینکه خدای نکرده مثلا این کار را بکند که از او تعریف کنند، واقعا اعتقادش این بود. وقتی مهمان برای او میآمد حتی به نوع غذا و چینش آن هم فکر می کرد یا مثلا اتاق استراحت مهمان کجا باشد و مسائل اینگونه را هم حتی دقت می کرد. تا جایی که آن مهمان با خودش می گفت شما یک فرمانده بزرگ هستی ولی میدید که حاج قاسم حتی روی میوهای هم که میخواهند برای او بخرند، توجه دارد. این آدم فراموش نمیکند و تا زنده هست، به افراد اطرافش هم منتقل می کند و هیچکدام این را فراموش نمی کنند. با همه برخورد صادقانه داشت، ولی در حوزه بینالملل به مراتب بیشتر بود. به نظر من این یک ویژگی ایشان بود که توانست یک ارزش و یک باور و یک اندیشه در جامعه ای که ما امروز اسمش را مقاومت میگذاریم را نهادینه کند.
آقای جوزف نای به عنوان کسی که در حوزه قدرت نرم نظریهپردازی کرده و اظهار نظر کرده، و خیلیها معتقدند که ایشان مبدع این نظریه از قدرت هست، این نظریه را براساس شرایط آمریکا تئوریزه کرده و نه براساس یک علم مبتنی بر یک ارزش که بتوان همیشه روی آن حساب و محاسبه کرد.
ایشان قدرت آمریکا را به سه حوزه تقسیم کرده است: بُعد فرهنگی، بُعد ارزشها و بُعد سیاست خارجی. اساساً این علم را منطبق با شرایط آمریکا تعریف کرده و پیرامون آن توضیحاتی ارائه داده و ادله و مستنداتی هم ارائه داده، در حقیقت به نحوی می خواهد با این علم، قدرت آمریکا را تئوریزه کند و آن را ثابت کند، نه اینکه بخواهد یک علم منهای آمریکا را به عنوان یک آوردهی بشر و یا مبتنی بر اعتقادات دینی یا مبانی فطری و انسانی به دنیا ارائه کند. ما هم از این چارچوب خیلی عدول نکردیم و به موضوع اشاره کردهایم، منابع مولّد قدرت نرم را در همان حوزهای که اشاره شد، همچنین بحث فرهنگ در صورتی که برای دیگران جذاب باشد و نیز ارزشها در صورتی که در داخل و خارج مورد توجه قرار گیرد و البته به نوعی که از طرف مقابل تضعیف نشود و قدرت پایداری داشته باشد. همچنین در بحث سیاست خارجی اینکه مشروع باشد و اقتدار اخلاقی را داشته باشد که پیرامون آن اشاره شده و مصادیق و موضوعات و تعاریف مختلف آن از دیدگاه های مختلف بیان شده و به موضوع پرداخته شده که درواقع آنها معتقدند آمریکاییها با فرهنگ لیبرال دموکراسی به پایان تاریخ رسیدند و همهی بشر باید این را بپذیرد و این یک ارزشِ تولیدشدهای است که در خلأ موجود دنیا میتواند به عنوان یک ارزش و فرهنگ مطرح شود و همه انسانها باید به این سمت حرکت کنند که مشکل خود را از این طریق حل کنند.
در واقع آن چیزی که بعد از جنگ جهانی دوم داشتیم و به عنوان گفتمان کمونیست و قطب شرق شکل گرفت در حقیقت، پوچی آن تفکر و اندیشه کمونیست بر خرابه های لیبرالیسم گذاشته شد؛ چون در حقیقت اینجا نواقصی وجود داشت و بشر به یکسری تنگناها و بنبستهایی رسیده بود لذا گفتمان کمونیست به عنوان یک تفکر انقلابی در جامعه بشری ظهور و بروز پیدا کرده و اندیشه و گفتمانی علیه گفتمان کاپیتالیسم یا گفتمان غرب شد که نهایتا بعد از گذشت زمان، این دو گفتمان در تقابل با همدیگر به این نتیجه رسیدند، و گفتمان سومی به عنوان گفتمان انقلاب اسلامی متولد شد و در تضاد با این دو گفتمان بود که کسی باور نمی کرد گفتمان مقاومت بتواند یک روزی در مقابل لیبرال دموکراسی قرار بگیرد و با حذف گفتمان کمونیسم بتواند جایگاه ویژهای را برای خودش پیدا کند.
به هر حال اگر از این موضوع بگذریم شاخص هایی که تعریف شد، به عنوان یک ارزش بلامنازع تا قبل از انقلاب اسلامی در دنیا مطرح بود و به عنوان یک ارزش و فرهنگ، قابل ارائه بود و تئوریزه هم شده بود و دنیا هم آن را پذیرفته بود. در بحث ارزشها هم از همان منظر لیبرال دموکراسی و با یک نگاه اومانیسمی به بشر و دموکراسی نگاه میکنند و آزادی که آنها تعریف می کنند، بر همین نگاه مبتنی است و آن را به عنوان یک ارزش مطرح کردهاند.
در حوزه سیاست خارجی هم آمریکا معتقد بود که به عنوان یک قدرت بلامنازع می تواند در خیلی جاها دولت سازی کند و در واقع در حوزه سیاست خارجی به قول خودشان از حقوق بشر دفاع کنند و دنیا را کنترل و مهار کنند؛ لذا این سه ارزشی بود که همهی دنیا باید آن را میپذیرفتند و به تعبیری قدرت نرم غرب باید توسعه پیدا میکرد و به زعم آنها این ارزشها و عباراتی که آنها بدان معتقد بودند، قابل ارائه بود.
حضرت آقا نظراتی را در بحث قدرت نرم دارند که بحثهای مفصلی وجود دارد و من خلاصهی آن را ذکر کردهام. ایشان می فرمایند در نبرد قدرت نرم، تعیین کننده کسانی هستند که بتوانند منطق و عقلانیت سیاسی و سخنان حکمت آموز را ارائه دهند. ما با گذشت زمان طولانی و بعد از تقابلی که بین گفتمان مقاومت و گفتمان نظام سلطه وجود داشته، امروز به جایی رسیدهایم که خیلی از آن ارزشها و ادعاهایی که آمریکاییها داشتند، امروز دیگر آن ادعای گذشته را ندارند و فوکویاما یعنی کسی که تئوری پایان تاریخ را مطرح کرد، خود از نظریه اش برگشت و کسانی که در این مباحث نظریه پردازی کردند، دیگر قائل بر نظریه خود نیستند. دلیلش هم این است که آمریکا دیگر از آن ویژگیهای گذشته که مبتنی بر آن، تئوری ها تولید شد، دیگر در آن شرایط نیست و شرایطش تغییر کرده و با تغییر شرایط طبیعتاً این تئوریها هم تحت تاثیر آن قرار میگیرد که البته فعلاً حوزه بحث ما نیست که بخواهیم به آن بپردازیم.
فرمایشات امام خامنه ای مبتنی بر این است که قدرت نرم ناشی از سخنان حکمت آموز است و امروز در حوزه قدرت نرم، آمریکا به معنای واقعی نهتنها از سخنان حکمت آموز و عقلانیت در مسائل سیاسی برخوردار نیست، بلکه امروزه ثابت شده آمریکا به عنوان یک اشغالگر در دنیا در حوزههایی که نفوذ داشته، آن نفوذ را ندارد و همپیمانان آمریکا نگاه گذشته را به آمریکا ندارند، همچنین قطبهای رقیب این نگاه را به آمریکا ندارند و شرایط تغییر کرده است؛ بنابراین امروز ما میتوانیم ادعا کنیم که در حوزه قدرت نرم با داشتن منطق و عقلانیت سیاسی و سخنان حکمت آموز است که میتوانیم در حوزههای مختلف تاثیرگذار باشیم.
مقام معظم رهبری در ادامه می فرمایند سخنان حکمتآموز در قلبهای انسانها نفوذ میکند و نیروی دشمن را کاهش میدهد و اگر این قدرت نرم بر مَحمل هنر سوار شود و بر فرهنگ غنی و بالنده تکیه داشته باشد، و قالبی متناسب و مناسب را به میدان بیاورد، رسوخ آن در دل ها بیشتر خواهد شد.
به هر حال این نوع نگاه به صحنه بینالملل و جهان و نگاه کردن به قدرت نرم از این مبانی، شرایط را کاملاً تغییر میدهد و انقلاب ما که از همین ویژگی برخوردار است و توانسته طی چهار دهه ارزشهای خود را حاکم کند، امروز در تقابل با گفتمان نظام سلطه در صحنهها و میدانهای نبرد ایفای نقش می کند و امروز ما آثار و نتایج آن را بیشتر می بینیم، تا اینکه بخواهیم از تولید تئوری و ادبیات و مباحثی از این قبیل سخن بگوییم؛ یعنی وقتی ما علیالارض مصداق را می بینیم، به این نتیجه میرسیم که ما در تقابل قدرت نرم خودمان و دشمن و با دیدن آنچه که به عنوان پیروزی رقم خورده، به این معنا و مفهوم است که ما در این حوزه هم توانستهایم برتری را داشته باشیم که منجر به پیروزی شده، وگرنه بر اساس و قواعدی که تعریف شده ما نباید در خیلی از حوزههای تقابلی به نتیجه و پیروزی میرسیدیم که حالا باید به مؤلفههای آن اشاره کنیم که الآن فرصتش نیست. البته بعضیها معتقدند که راسل این نظریه قدرت نرم را قبلاً مطرح کرده بوده و اصلاً این منحصر به آقای جوزف نای نیست و حتی آقای پروفسور مولانا هم مدعی است که این نظریه را او داده و آن را سرقت کردهاند و جوزف نای این را تصرف کرده است، البته ما الآن به این بحث نمیپردازیم.
ما یک مبنای اساسی داریم در بحث نظریه قدرت نرم در دنیا که میخواهیم بگوییم قدرت نرم بر بر چه اساسی استوار است؟ آیا اگر ادعا کنیم ما درباره قدرت نرم، تعریف خودمان را داریم، آیا این یک ادعای شعاری است یک ادعای مبنایی؟ و در تفاوت با بقیه نظریهها، اساس و بنیاد آن چیست؟ که من در این زمینه به نظریه حضرت امام(ره) اشاره کردهام.
امروز در دنیا خیلی از تئوری و نظریه ها به بن بست رسیده است.در این رابطه خود غربی ها هم این را قبول دارند و دیگر ادعای گذشته را ندارند که بگویند ما به عنوان یک نگاه و نظریه برتر و تجربه بشر، همه را دعوت میکنیم که به اردوگاه ما بیایند(نظریه ما را قبول کنند)، بلکه امروز خودشان هم دچار مشکل شدهاند. امروز در جامعه آمریکا که بیشترین التهاب را دارد، بحث حضور آمریکا به عنوان یک موضوع اساسی در بین نخبگان جهان مطرح است و خوشبینانهترین نظریه این است که آمریکاییها حداکثر تا سال 2030 از دولت هژمون برخوردار هستند و بعد از آن تبدیل به یک قدرت منطقهای در قارهی آمریکا خواهد شد و در مقابل نظر بدبینانه هم این است که آمریکا به تجزیه کشیده می شود و با این اتفاقاتی که ما مشاهده میکنیم و امروز در داخل آمریکا مطرح است، ممکن است خیلی از ایالتهای آمریکا به موضع قبلی خودشان برگردند و تجزیه اتفاق بیفتد و همزمان قدرتهای رقیب در دنیا مثل روسیه و چین و برزیل و همچنین در منطقه غرب آسیا ایران و ترکیه میتوانند به عنوان قدرت های رقیب منطقهای باشند و اساساً قدرت هژمون آمریکا فرو بپاشد و دیگر یکجانبهگرایی که آمریکا با استفاده از تمام ابزارهای بینالمللی از آن استفاده می کند، این فرصت دیگر در اختیار آمریکا نخواهد بود. این شرایط در بین نخبگان غربی هم مطرح است؛ بنابراین ما نظریه خود را مبتنی بر نظریه حضرت امام(ره) مطرح می کنیم.
خیلی از مصلحان مسلمان بحث دارالاسلام و دارالکفر را مطرح کردهاند، یا دارالاسلام را در مقابل دارالحرب مطرح کردهاند. خیلی از بزرگان از زمان سیدجمال تا محمد عبده و رشید رضا و سید قطب، همه این ها این نظریه را برای نجات جهان اسلام مطرح کردند و گفتند باید مبتنی بر این نظریه حرکت کنیم.
داعش نظریه سومی را در دنیا ارائه داد که جهان را به عربستان و مسلمانان عرب، عجمستان و مسلمانان غیر عرب، و کفرستان و غیرمسلمانان تقسیم کرد. تکلیف خودش را با همه دنیا مشخص کرد و گفت نگاه جهانی من این است و تکلیف من با دوست و دشمن و کسانی که درگیر جنگ هستند هم مشخص است. بعد از آن در این حوزه، ادبیاتی را تولید کرد، فقه جهاد داعش را نوشت و استدلالهایی را آوردند و مستنداتی از منابع اسلامی و ادعا کردند که اینها بر اساس ادله قوی دینی است و کتابهای خیلی زیادی هم نوشتند و انصافاً در این مدت کوتاهی که عمر داعش بود، کار قوی انجام دادند. شاید ما فکر می کردیم آنها فقط دنبال خشونت و جنگ هستند ولی ادبیاتسازی هم کردند. اگر شما کتاب فقه داعش را بخوانید، تکلیف همه را مشخص کرده و کاملا معلوم است که داعش، دوستان و رفقایش چه کسانی می باشند، اولویتهایش چه می باشد و دشمنِ نزدیک و دشمنِ دور او کدام است، استدلال او چیست، مبانیِ او برای این قضایا چیست، همه اینها را نظریهپردازی کرده است.
حضرت امام خمینی رحمه الله علیه، برخلاف همه این نظریه هایی که امروز در دنیای امروز وجود دارد، بحث استضعاف در مقابل استکبار را مطرح کردند. چیزی که هم مبنای قرآنی دارد و هم مبنای فطری دارد. هر انسانی فطرتاً مخالف اشغالگری، ظلم، استکبار و زورگویی است و همچنین موافق حق و عدالت و حقوق طبیعی انسان ها و آزادی مستضعفان است. و نتیجه آن شد که بر مبنای آن یک قانون اساسی بر اساس آن شکل گرفت. امام(ره) در این رابطه می فرمایند “من امیدوارم یک حزب به عنوان حزب مستضعفین در تمام دنیا به وجود بیاید و همه مستضعفین با هم در آن شرکت کنند و مشکلاتی که بر سر راه آنها است از میان بردارند و در مقابل مستکبرین و چپاولگران شرق و غرب قیام کنند و دیگر اجازه ندهند که مستکبرین بر مستضعفین عالم ظلم کنند و ندای اسلام و وعده اسلام را که حکومت مستضعفین بر مستکبرین و وراثت عدل برای مستضعفین است، محقق کنند”.
این استراتژی امام(ره) برای دنیا است که بحث مستضعفین و مسلمانان را مطرح کردند و در حکومت جمهوری اسلامی تبدیل به قانون اساسی شده که در آن، مسألهی دفاع از مستضعفین و مسلمانان را داریم و امروز نیروی قدس بخش مهمی از این ماموریت را برعهده دارد که از مستضعفین و مسلمانان در مقابل استکبار و نظام سلطه حمایت میکند و این به یک تقابل گسترده در حوزه جغرافیایی بسیج تبدیل شده است. انقلاب اسلامی هم منابع قدرت نرمی را برای خودش دارد که در همان چارچوب و قالب است که البته خیلی فراتر از آن می باشد ولی برای اینکه در همان حوزه هم قدرت نقد را داشته باشیم، من اینها را در سه سطح فرهنگ اسلامی، اندیشههای انقلابی و سیاستهای خارجی مطرح کردهام و به طور مشخص من به دیپلماسی مقاومت اشاره کردهام که در این حوزه هم انقلاب اسلامی، صاحب این اندیشه و توانمندی و اقتدار است، و هم در بُعد فرهنگ شهادت و فرهنگ انتظار که اینها را در مکتب شهید سلیمانی، بصورت عملیاتیتر توضیح میدهم. که اکنون در این مصداق، در این معیار و در این مبنا و بر روی زمین چه چیزی هست که اینجا نمیخواهم مبانی کلی آن را بگویم البته در اینجا آورده شده و به آن اشاره کردهام که دو ارزش بزرگ جهاد و شهادت و انتظار از مبانی مهمی است که انقلاب اسلامی مبتنی بر این، ارزشهای خود را بنا گذاشته است.
بحث فرهنگ اسلامی و مرجعیت شیعه ما را با دنیا متفاوت میکند، چون خیلی ها معتقدند که تنها دین و مذهبی که امروز توانسته ارتباط خود را با وحی حفظ کند، شیعه است و هیچکس جز شیعه نتوانسته این ارتباط را حفظ کند. این تعبیر آقای کوربن است که می گوید یهود در موسی(ع) و مسیحیت در عیسی(ع) و خیلی از مسلمانان در جای دیگر متوقف شدند، اما تنها شیعه است که توانسته از طریق مرجعیت، ارتباطش را با امام(ع) و از آن طریق با وحی حفظ کند و این تنها دین موجود در کره زمین است که این ارتباط را برقرار نگه داشته است و بحث مرجعیت یک بحث اساسی و مبنایی در شیعه است که ما را با همه متفاوت و متمایز می کند. فرهنگ شهادت و فرهنگ انتظار از شاخصههای قدرت نرم انقلاب اسلامی است که این دو بال ارزشمند که به اصطلاح مستشرقان بال سرخ و بال سبز است، حرکت این پرنده را هدایت می کند که به تعبیر آقای فرانسیس فوکویاما بال قرمز شیعه، عاشورا و بال سبزش انتظار ظهور است و یک زره بر تن دارد که آن زره ولایتفقیه است. فوکویاما همچنین مهندسی معکوس میکند و میگوید که ما چطور باید با اینها درگیر شویم که نبرد آخرالزمان را علیه شیعه پیروز شویم. این ویژگیها از برجستگیهای ما است.
در بحث ارزشهای انقلاب اسلامی، بحث مدل حکومت مطرح میشود که ما داریم و دیگران این را ندارند و تقریباً چیزی است که منحصر به فرد است و در جهان اسلام و حتی در محیطهای دیگر، چنین مبانی حکومتی وجود ندارند، چرا که این ویژگی خاص خودش را دارد که توانسته طی ۴۰ سال جمهوریت و اسلامیت را در تلفیق با همدیگر و در یک پیوند مستحکم تعریف کند و استمرار حیات دهد و دستاوردهایی داشته باشد که خودش جای بحث مستوفی و مفصلی دارد.
استقلال، مقاومت، استقلال طلبی و استکبار ستیزی و دفاع و حمایت از مقاومت، جزو شاخصه ها و مولفههای قدرت نرم انقلاب اسلامی است، همچنین حمایت از مظلومان و مستضعفان در قانون اساسی ما صراحتاً اشاره شده است. در حوزه سیاست خارجی، ضدیت با نظام سلطه، اسلام و نفی سبیل که اجازه ندهیم کفار و دیگران بر مسلمانان حاکم شوند، به عنوان یک اصل قرآنی است.
همچنین حمایت از مقاومت در شرایط سخت و پیچیده، به نحوی که منافع ملی خود را هم گاهی ممکن است نادیده بگیریم؛ برای اینکه منافع آرمانی تامین بشود و وظیفه الهی و دینی خود را انجام دهیم و این فراتر از چیزی است که در دنیا اسمش را منافع ملی میگذارند و ما در این حوزه وارد میشویم و معتقد هستیم که در راستای تکلیف الهی حتماً خداوند منافع ملی ما را تامین خواهد کرد البته این بدان معنا نیست که منافع ملی را نادیده بگیریم یعنی در یک فضایی وارد شویم که دچار مشکلات اساسی بشویم؛ چون بالاخره حفظ انقلاب اسلامی و حکومت از اوجب واجبات است که به نظر حضرت امام(ره) در این زمینه اشاره میکنم.
حمایت از مقاومت در شرایط مختلف و اقدامات بشردوستانه: لبنانی ها بعد از جنگ ۳۳ روزه نگران بودند که در اثر خرابیهایی که اسرائیلیها ایجاد کردند، وضعیت مسلمانان و شیعیان چگونه می شود، ولی همت و حمایتی که جمهوری اسلامی داشت و بعضی از کشورهای اسلامی در این صحنه وارد شدند، نشان داد که اقدامات بشردوستانه بسیار مؤثر است.
علاوه بر اینها، این همه آواره های افغانی و عراقی و کشورهای مختلف وجود داشتند، ولی ما جزو کشورهایی هستیم که بیشترین اقدامات بشردوستانه را در گستره و با استانداردهای بینالمللی انجام دادیم و این هم یکی دیگر از ویژگیها و ابزارهایی است که در اختیار ما هست.
یک اشاره مختصر کردم در حد این مقاله، به مکتب شهید سلیمانی و آن را تاویل کردم به درخت و شجره طیبه ای که از یک ریشه برخوردار است که باور سلطهستیزی را تثبیت کرده و شاخ و برگ هایی دارد که در کشورهای مختلف جهان در میان مسلمانان و غیرمسلمانان گسترش پیدا کرده است و میوه هایی که این درخت و شجره طیبه دارد، پیروزی هایی است که ملتهای مظلوم مسلمانان در کشورهای مختلفِ مورد اشاره به دست آوردهاند.
درباره ویژگیهای شهید سلیمانی در فرمایشات و کلام مقام معظم رهبری، بحث های مفصل و بسیاری دارد که به بعضی از نکات آن اشاره کردهام. ایشان شجاع بودن و شجاعت همراه با تدبیر را در مورد شهید سلیمانی مطرح کردند و توضیح دادند. اخلاص شهید سلیمانی را اشاره کردند و اینکه مراقب حدود شرعی است و خط قرمز ایشان انقلابیگری است. این که خودش را جلوی چشم قرار نمیداد، بیپروا در راه جهاد فی سبیل الله بود، پیروز در جهاد اکبر بود، شوق شهادت داشت و تربیتشدهی اسلام و مکتب امام(ره) بود. اینها برخی ویژگیهایی است که حضرت آقا در مورد شهید سلیمانی مطرح کردند و البته موارد بسیار دیگری که استحضار دارید و در منابع مختلف منتشر شده است.
بحث قدرت نرم در مکتب شهید سلیمانی طبیعتاً چیزی جدا از انقلاب اسلامی و امام(ره) نیست. ویژگی بارز و برجسته شهید سلیمانی این است که توانسته منویات و ارزشهای موردنظر امام(ره) و آقا را بر روی زمین و در صحنه عمل، اجرا کند و اگر بخواهیم بگوییم که مکتب شهید سلیمانی جدا از مکتب امام(ره) و مکتب شیعه و مکتب اهل بیت(ره) است، شهید سلیمانی را تضعیف کردهایم.
شهید سلیمانی اعتقاد داشت که هر آن چیزی که این حکیم فرزانه تصمیم میگیرند؛ چون متصل به جایی است که خطا در آن نیست؛ بنابراین یک تکلیف شرعی است و باید همه آن را انجام بدهند. تمام ویژگیها و برجستگیهای شهید سلیمانی در این موارد خلاصه میشود که اعتماد به خدا و اعتقاد ویژه به ولایتفقیه داشت و ایمان داشت به اینکه هرچه گفته می شود، درست است و خداوند کمک میکند و به نتیجه میرسیم و در عرصه قدرت سخت و قدرت نرم و حتی هوشمند که ترکیبی از این دو قدرت است، در صحنه ها و میدان های مختلف دیدیم که به پیروزی دست یافت که بحث مفصلی دارد.
در حوزه فرهنگی که آن را در سه شاخص آوردهام، فرهنگ در سه سطح فرهنگ، ارزشها و دیپلماسی مقاومت مورد بررسی قرار گرفته و بر اساس رفرنس ها و مولفه هایی که خود سردار مشخصاً به آن اشاره کردند، مورد اشاره قرار گرفته است. رفرنس آن را نیز از فرمایشات ایشان و با ذکر مکان و زمان بیانات آوردهام.
در بحث فرهنگی، مسألهی ایرانی بودن را ایشان در تعابیر مختلفی مطرح میکنند که یک روز این مطلب بود که پاسپورت ما در دنیا ضعیف شده و کشورهای مختلف به پاسپورت ما توجه نمی کنند و می خواستند بگویند عزت ملی ما زیر سوال رفته که خیلی از ملیگراها میگویند ولی ایشان معتقد بودند که بحث پاسپورت مهم است، ولی عزت ما مهمتر از این حرفها است، عزت و استقلال ما امروز بر هر چیزی ارجحیت دارد و ابعاد مختلف استقلال را به آن اشاره میکنند و اینکه به هر حال در این کشور این ملت به دلیل رهبری حکیمانه و خردمندانه و شجاع و با وجود ملت با وفای ایران توانسته بر بسیاری از مشکلات غلبه کند و تعابیر آن را مطرح میکنند و در بحث جنگ و صحنه های مختلفی به این مساله اشاره می کنند.
در بحث انقلاب، حکومت اسلامی، جمهوری اسلامی و حفظ نظام از منظر امام(ره) که آن را از اوجب واجبات میدانند، شهید سلیمانی هم بر این مساله تاکید میکند و تعبیر زیبایی در این رابطه دارد، میگوید که هیچ واجبی به پای دفاع از نظام نمی رسد. ایشان بر این سخن حضرت امام(ره) تکیه میکند که آن را از نماز هم واجب تر می دانستند و حتی معتقد است نماز اگر قضا شد میتوان قضایش را به جا آورد، ولی اگر نظام اسلامی آسیب ببیند، اینطور نیست که بتوان قضای آن را به جا آورد، بلکه همزمان با آن، نماز آسیب می بیند و دین آسیب می بیند و به همین دلیل است که حفظ این نظام برای همه از اوجب واجبات است.
یک تعبیر دیگر ایشان دارند که مصادیق و مثال هایی را مطرح می کنند و بیان میکنند که بالاخره این نظام را با چه چیزی مقایسه کنیم؟ مثلا با ترکیه مقایسه کنیم، با کشورهای اطراف خودمان مقایسه کنیم، اساساً با کدام نظام قابل مقایسه است؟ این دستاوردهایی که داشته و این رشدی که در حوزههای مختلف علمی و امنیتی داشته و از آرامش در حوزههای مختلف برخوردار بوده، چگونه ممکن میشود؟ و بعد تعبیر میکنند که صدها هزار نفر برای این ارزش شهید شدند و جا دارد که اکنون برای آن، باز هم تعدادی شهید شوند. یک عبارت لطیفی اینجا دارند که میفرمایند این انقلاب آنقدر در تلاطم و سختیها بوده که اگر یک روز به پشت خود نگاه کند، شهدا آرزو می کنند که کاش زنده شوند و دوباره برای دفاع از انقلاب به شهادت برسند، یعنی یک جوری مطلب را می گویند که گویی شهدا برای اینکه از اجر بیشتری برخوردار باشند، این آرزو را دارند. در عباراتشان هم می بینیم که می گویند شاید خیلی از شهدا آرزویشان این بود که در حوزه دفاع از حرم هم ایفای نقش می کردند و در حوزه دفاع از ولایت هم ایفای نقش می کردند و این کاری است که خیلی از شهدا هم آرزو می کنند که مجدداً این فرصت به آنها داده شود و اشاره میکنند به اینکه دوستان باید قدر این فرصت هایی که به دست آمده را بدانند که شهدا هم به آن غبطه می خورند.
شهید سلیمانی همچنین اشارهای به تاریخ ۷۰۰ سال گذشته ایران می کند و بعد اشاره می کند که متاسفانه خصوصاً در ۲۰۰ سال گذشتهی قبل از انقلاب، ما خیلی از فرصت ها را از دست دادیم و در این ۲۰۰ سال بیش از پنج و نیم میلیون کیلومتر از جغرافیای ایران از دست رفت، در همان کشتارها و جنایت ها و اتفاقاتی که افتاد و سلطهای که متاسفانه بر کشور ما حاکم بود.
ایشان تعابیری دارد که در زمان قبل از انقلاب حتی به علما و مراجع و حوزهها توهین میشد و ما عزتی نداشتیم، ولی بعد از این قضایا و بعد از انقلاب اسلامی هرکجا که جنگی بوده، درگیری بوده، چه در داخل و چه خارج، انقلاب اسلامی پیروز بوده و این عزت است و این هم جنگ شمشیرها نبود، بلکه جنگ موشک و تانک و توپ و آتشهای عجیب و غریبی بود که به هر حال جمهوری اسلامی توانست در مقابل آن بایستد و پیروزی را تثبیت کند و بعد هم این پیروزی یک فرصتی برای دیگران شود که آنها هم از آن الهام بگیرند و استفاده کنند.
در بحث انقلاب اسلامی ایشان معتقد است که صدور انقلاب در دو بُعد تبلور پیدا کرده؛ اول، در بُعد ساختاری و شاکله نظام یعنی مدل حکومتیِ تلفیق جمهوریت و اسلامیت و دوم، در چارچوب مدل ها و الگوها. در بحث مدل ها و الگوها ایشان بیشتر در بحث فرهنگ بسیج تکیه ویژهای دارد که در دنیا چه کشوری این فرهنگ بسیج را دارد؟ این فرهنگ بسیج توانسته ارزشهایی را در دنیا به ارمغان بیاورد که خیلی از معادلات و میدان را عوض میکند؛ من یک جایی به آن اشاره کردم، که آنچه در جنگ اتفاق افتاد، اصلاً جنگ نبود و اشتباه است که اسمش را جنگ بگذاریم، باید اسم آن را جهاد گذاشت. آن ارزشهایی که در جهاد وجود دارد، کاملاً با جنگ متفاوت است. جنگ توقف دارد، خسارت دارد و آسیب ایجاد می بیند، ولی جهاد، نه توقف دارد، نه خسارت دارد و نه آسیب ایجاد می کند و حالا جای دیگر اشاره کردند که منظور از مدل ها و الگوها اینهایی است که اینجا به وجود آمد که منظورشان بحث فرهنگ شهادت و بسیج و تحولاتی است که به واسطه بسیج به وجود آمد که من به آن اشاره می کنم.
در بحث ولایت فقیه و مرجعیت، شهید سلیمانی اعتقاد داشت که حضرت امام(ره) دو رکن ارزشمند را برای ما به یادگار گذاشت و همچون همان حدیث معروف ثقلین که پیامبر اکرم(ص) در این حدیث می فرمایند که من در میان شما دو امر گرانبها یعنی کتاب خدا و عترتم را باقی میگذارم و هر کس از این دو جدا شود گمراه خواهد شد، در مورد انقلاب اسلامی هم حضرت امام(ره) دو رکن ارزشمند را برای ما به یادگار گذاشتند؛ یکی، نظام جمهوری اسلامی و دیگری ولایت فقیه که اینها لازم و ملزوم همدیگر هستند و مثل خیمه و تیرک وسط خیمه هستند؛ یعنی اگر جمهوری اسلامی خیمه باشد، تیرک وسط آن ولایت فقیه است و اگر ولایت فقیه آسیب ببیند، جمهوری اسلامی آسیب میبیند و تعابیری را بیان می کند، تحت این عنوان که قبل از انقلاب هم مراجع بودند، ولی ولایت فقیه نبود و ما آسیب دیدیم، ولی امروز این ولایت فقیه ضمانتی است که پیشگیری می کند از آسیبهایی که آن موقع دیدیم و اهانت هایی که به شیعه و علما و مراجع وارد شد.
بحث فرهنگ جهاد و شهادت را که اشاره مختصری داشتم به عنوان یکی از مولفههای قدرت نرم در مکتب شهید سلیمانی وجود داشت. ایشان اعتقاد داشت که تفاوت جدی و ماهوی بین جنگ و جهاد وجود دارد به این معنا که در جنگ در اوج پیروزی و اگر دستاوردهای خوبی هم داشته باشید و بر کشور مخالف غلبه کنید ولی بعد از جنگ میبینید که پیروز شدهاید، ولی تلفات زیادی دادهاید، نیروی انسانی از دست دادهاید، تجهیزات از بین رفت، خرابی به بار آمد، اقتصاد از بین رفت، همهی اینها از خسارتهای جنگ است، ولی مفهوم جهاد کاملاً متفاوت است. در صحنه و میدان جنگ خشونت و بد اخلاقی و برخورد و تلاش برای زنده ماندن و رقابت با بقیه حاکم است ولی در فضای جهاد ایثار و از خودگذشتگی و پیشقدم شدن و پیشمرگ شدن برای دیگران وجود دارد؛ یعنی مفاهیم به طور کلی عوض میشود و مفهوم خودش را به یک ارزش تبدیل میکند. در جنگ بن بست وجود دارد ولی در جهاد بن بست وجود ندارد. جهاد بن بست ها را می شکند، اگر چنان نگاهی که گفتیم حاکم باشد.
شهید سلیمانی درباره مفهوم جهاد مصداق میآورد که در عملیاتی مثل بیت المقدس و فتحالمبین و والفجر و کربلای ۵ اگر جهاد نبود نمی توانستیم محاسبه کنیم و وارد صحنه شویم چون یک توان نابرابر در مقابل ما بود، امکانات ما کاملاً ابتدایی بود بنابراین، اصلِ این جسارت و شجاعت و عمل جهادی بود که اهمیت داشت. روحیه جهادی بود که بن بست ها را می شکست و برای جهاد بود که تا آخرین نفس مقاومت میکردند.
شهید سلیمانی تعبیر دیگری هم دارند که جنگ ما چطور به مدرسه تبدیل شد، اینجا اشاره لطیف و زیبایی دارند که خیلی از فرماندهان بزرگ ما در جنگ، صاحب مکتب بودند. مکتب در عربی معادل مدرسه است همانطور که در انگلیسی هم به School ترجمه می شود یعنی مکتب یک مدرسه است که افراد، رشته ها، تخصص ها و نظام تربیتی در آن وجود دارد، ایشان هم تعبیری دارند که میگویند خیلی از فرماندهان ما صاحب مکتب بودند که شهید شدند.
ایشان بحثشان این است که آیا شما مدرسهای جز دفاع مقدس پیدا می کنید که مدل رفتاری حقیقی، دینی، اخلاقی و مدیریتی در ابعاد گوناگون داشته باشد. همچنین به بحث جایگاه رهبری در اینجا اشاره میکند و بحث مرجع تقلید را اشاره می کند که حضرت آقا با این همه عظمتشان وقتی چفیه را زیر عبا می اندازند مفهومی را به جامعه القا میکند که این یک ارزش است که یک دنیا مفهوم همراه این چفیه وجود دارد که جهاد و دفاع مقدس و تمام ارزش ها و فرهنگ سازی و بسیج و فرهنگ ایثار و از خودگذشتگی و فرهنگ شجاعت و اعتماد به خدا، همهی اینها با این مفهوم همراه است و القاء میشود. ایشان، این را یک مدل موفق می دانند و به آن اشاره می کنند. ایشان همچنین صحبتی دارند که دو قشر در جمع ما هستند، جمعِ ارزشمند بسیج و جهاد و شهادت که یکسریشان به شدت خائف و دیگری به شدت شائق هستند و با شوق به دنبال شهادت می روند و طبیعتاً مثل بچه کبوترها تلاشش بر این است که بتواند به آرمان خودش برسد با عشق به شهادت. بعضی ممکن است در این میان نگرانی داشته باشند که در جامعه ما تعدادشان هم کم نیست که اصلا در جنگ شرکت نداشتند و اصلاً در این قضایا وارد نشده باشند. یک عبارت دیگری که خیلی شما شنیدید، ایشان شرط شهید شدن را شهید بودن می داند و می گوید اگر کسی در رفتار فردی و اجتماعیاش شما از او استشمام نکنید که او رفتار شهید را دارد، قطعاً شهید نمیشود و عکس آن هم هست که اینها افرادی هستند که در حیات خودشان این را نشان میدهند و بعد شهادت نصیبشان میشود.
همانطور که عرض کردم، ایشان فرماندهان ما را صاحب مدرسه و مکتب میدانستند و یکی یکی به این شهدا اشاره میکند. ایشان رمز موفقیت و داشتن مکتبِ فرماندهان را این می داند که آن حقیقتی که در امام متبلور بود و این جوهره و این حقیقتی که در امام وجود داشت، این به شهدا منتقل شد یعنی اینها آمدند این الگو و مبنا را از امام(ره) گرفتند و تبدیل شدند به یک مکتب و مدرسه که در ابتدای عرایضم گفتم که مکتب شهید سلیمانی را ما باید کاملاً پیوسته و وابسته به مکتب و اندیشه امام(ره) و شیعه و عاشورا و کربلا و اهل بیت بدانیم که بتوانیم ارزش واقعی آن را بیابیم. در واقع این سیری که از ابتدای تاریخ شروع شده ، شهید سلیمانی با ادبیات بومیِ امروز، آن را ترجمه کرده و آن را تبدیل به یک اقدام موفق کرده است که در جاهای دیگر هم به این قضیه اشاره شده است. ایشان معتقد است که اگر اراده الهی را برداریم از اینها، چیزی و هیچ ارزشی در این وجود ندارد و بحث شهادت را به عنوان یک موضوع اساسی و محوری مطرح میکند و مصداق هایی را هم مطرح می کند مثلاً یک مصداق جالب می گوید شهید علی محمدی، فرماندهی گردان در خاطرات خود مینویسد که” ای برادر عرب که تو به دنبال منی (منظورش در صحنه دفاع مقدس است) و من به دنبال توام. به خدا قسم اگر مرا شهید کنی، تو را شفاعت خواهم کرد”. این معنای اینکه من شفاعت می کنم، در هیچ ادبیات جهان وجود ندارد که شما در جنگ بخواهی دشمنت را شفاعت کنی چرا که شما را کمک می کند که به مرحله ای از شهادت برسی. ما در حوزه مدیریت و اندیشه و ادبیات سیاسی و در همه حوزهها اگر بخواهید آن را تئوریزه کنی، معنا و مفهوم خاص خودش را دارد و طبیعتاً ویژگی های خود را دارد.
جنگ ما تبدیل به یک مکتب شد. فرهنگ را از درون خودش متولد کرد و ارزشها را حاکم کرد و ایشان جمله ای را می گوید که همه بحث دفاع مقدس را در آن خلاصه میکند میگوید اگر شیعه بخواهد یک نمایشگاهی از تمام تلاش های تاریخی خودش ارائه دهد، از کل تاریخ خودش که در چندین قرن وجود داشته، اگر همین دفاع مقدس را معرفی کند تمام شیعه معرفی میشود که همهی تلاشها و مجاهدت و ساختار و ادبیات و سازمان و تربیت و تعلیم شیعه در دفاع مقدس وجود دارد و نمایش عظیمی از اقتدار شیعه است که شاید هیچ کس در دنیا نتواند ادعا کند که چیز مشابهی از آن را داریم، هیچ دین و مذهبی این ادعا را نمی تواند کند.
بحث ارزش های انقلاب اسلامی را ایشان مطرح می کند در بحث حکومت اسلامی، بحث بصیرت را به عنوان یک بحث اساسی مطرح می کند و معتقد است که خیلی از آنهایی که شأن و قدر و منزلت رهبری را درک نکردند به خاطر بی بصیرتی است و اگر اینها بصیرت داشته باشند، خداوند حجت را بر آنها تمام کرده با وجود رهبری آگاه و حکیم و مقتدر که در صحنه بینالملل تمام دشمنان ادعا میکند که از یک قدرت و توانایی فوقالعادهای برخوردار است و از تمام بحران ها توانسته عبور کند و فشارهایی که در کشور وجود داشته از آنها عبور کرده و ایشان می گوید خداوند به این معنا حجت را بر همه تمام کرده خصوصاً آنهایی که ادعا می کنند و در مقابل رهبری می ایستند و یک جایی هم ایشان اشاره دارند که آنهایی که به غربیها نامه می نویسند و تعابیر آن هم هست که توضیح میدهم.
ایشان معتقد است که چیزی که ما به دست آوردیم در حقیقت خلاصه آن این است که شهدا چون خودشان را در خودشان حل کردند و پیمان خود را با خدا نهایی و قطعی کردند توانستند به این اقتدار و عظمت برسند و تعبیر دیگری دارد که میگوید انسان هر چه خود را کوچک کند خداوند او را بزرگ میکند و اینکه میگوید بعضا به من مالک اشتر می گویند ممکن است شیطان بر من غلبه کند و ممکن است من را از آن وظیفه ای که دارم غافل کند.
ایشان به دو نکته اشاره می کند که هرگاه دو عنصر رهبریِ پاک و منزه و انسان های فداکار در کنار هم باشند جامعه شکست نمی خورد و معتقد است حتی اگر آن انسان های فداکار به نوعی حذف شوند و رهبری پاک و منزه هم باشد عملاً دوران امیرالمومنین(ع) می شود که مصداقش را ایشان اشاره کرده اند و معتقدند این دو مکمل با همدیگر می توانند کار را انجام دهند واقعیت هم این است که در صحنه های پیچیده و سخت، حالا بنده یک تجربه هم به شما بگویم، که به هر حال بحران سوریه وقتی به وجود آمد خیلی از سیاستمداران و تحلیلگران و تئوریسین ها بحثشان این بود که سوریه تمام شده، ۸۵ درصد آن را دشمن اشغال کرده و همه دشمن آن طرف قصه است. آمریکا با تمام قدرت، اروپا، کشورهای همسایه، کشورهای عربی و جریانات تکفیری در آنجا وجود دارند و دیگر کسی نیست که این طرف بیاید. از ۲۰۱۱ تا تقریبا اوایل ۲۰۱۵ که روسیه در صحنه نبود، در واقع تا 2014 همه چیز از دست رفته بود و کسی امید نداشت حتی خیلی از کارشناسان در حوزه نظامی و امنیتی و سیاسی بحثشان این بود که اساساً امکان ندارد. خیلی از سیاسیون کشور می گفتند که نباید روی چیزی که باخته شده معامله کرد و حتی رسماً موضع گیری می کردند، ولی مقام معظم رهبری با اقتدار تصمیم گرفتند.
وقتی رهبری پاک و منزه تصمیمی را می گیرد اگر انسان های فداکار نباشند این تصمیمات اجرایی نمیشود وقتی ایشان تصمیم میگیرد حتی کارشناسانی هم که معتقد هستند به لحاظ میدانی و عملی نمیتوان کاری کرد آنها هم به واسطه تبعیت از ولی فقیه تمام رای و نظر خود را کنار میگذارند و با تمام قدرت وارد صحنه مبارزه می شوند. گاهی انسان وقتی به یک کاری اعتقاد ندارد قدرت خود را نیز به کار نمی گیرد چون می گوید من معتقد هستم که نمی شود و خدای نکرده اگر نفسش هم کمک کند، می گوید من در رفتار خودم هم ثابت کنم که گفتم نمی شود، دیدید حرف من درست بود! ولی در این فرمولی که حاج قاسم گفته، این قصه را عوض می کند می گویند آقا فرمودند تکلیف شرعی است و ایشان حتما درست تر از ما می گویند ما باید با توکل بر خدا بکنیم و تمام توان خود را به کار بگیریم که این بشود. خب این ما را با دنیا متمایز میکند اگر ما میخواستیم با فرمولهای دنیا عمل کنیم، باید در همهی صحنه ها شکست می خوردیم اینجا انسان های فداکار هستند که کمک میکنند و بحث امامت و پیوند آن را با امت برقرار میکنند و پیروزی از آن حاصل میشود ایشان تعابیری دارند نسبت به همه اینها و معتقدند که اگر نیروهای فداکار در جامعه وجود نداشته باشد جامعه مثل زمان امیرالمومنین(ع) می شود که امام(ع) از همه ویژگی ها، برتریها برخوردار بود ولی چون انسان های فداکار صحنه را خالی کردند، عملاً جنگ صفین و مسائلی که اتفاق افتاد و شکست به وجود آمد.
تعبیر زیبایی ایشان در مورد مسجد دارند که مسجد را به عنوان یکی از مولفههای قدرت نرم مطرح میکند و خلاصهاش این است که معتقد است که مسجد مثل یک قرارگاه است و مثل یک گردان است امام جماعت مسجد باید در جغرافیای مسجد بتواند نقش ایفا کند، نه در داخل مسجد یعنی اگر مسجد محله، فاصله ای تا مساجد دیگر دارد اینجا یک مجموعهی جمعیتی بزرگی هست که اگر امام جماعت موفق نشود در محیط بیرون از مسجد تسلط پیدا کند به تعبیر ایشان در یک قرارگاه امام جماعت خط مقدم خود را از دست داده و می گوید اگر مسجدی محیط اطرافش سقوطکرد خط مقدم امام جماعت سقوط کرده است. ایشان تعبیری دارند که این “یعنی چه که یک برادرِ خستهی چندشغله را می گذارند که امام جماعت یک مسجد بشود که فقط برود نماز بخواند و ده دقیقه هم صحبت کند، این در واقع به نوعی نقش مسجد اجرا نمی شود و مسجد مثل یک گردان است، چطور ما برای یک گردان 300-200 نفر را به کار می گیریم باید همین نقش را برای مسجد قائل شویم”. ایشان معتقد است بالاخره شهید حججی از این مسجد بیرون میآید و حتی جایی یک تعبیری دارند که آن داعشی که پشت شهید حججی بود، این هم از مسجد بیرون می آید و برای مسجد یک نقش اساسی و محوری قائل است و به عنوان یک قرارگاه مهم به آن نگاه می کند که اگر به آن توجه شود و محیط اطراف مسجد مورد توجه قرار بگیرد، حتماً می شود از آن خاصیت و ویژگی هایی که مسجد دارد بیشترین بهره را برد.
در بحث مدیریت انقلابی چون مشخصه مدیریت انقلابی را معنویت میداند که دانشکده شما به طور تخصصی به آن میپردازد و مباحث مفصلی در این حوزه دارد و نکاتی را مطرح می کند که اگر مثلا در یک جایی تکلیف شد بر اینکه یک درصد کار را یک نفر انجام دهد، آن شخص باید آن یک درصد را صد در صد انجام دهد کوتاهی نکند خداوند ۹۹ درصد دیگر به او کمک میکند و این مصداق جاهدوا فی الله حق جهاده است.
وحدت کلمه در نظام اسلامی را ایشان خیلی مفصل بحث میکند و حتی معتقد است که خیلی جاها آقایانی که نسبت به مقام معظم رهبری موضع دارند اگر میخواهند آبرودار بشوند، باید آبروی خود را به دست بگیرند و بروند خدمت آقا ارائه دهند و خداوند آبروی آنها را حتماً جبران میکند و آنها را آبرودار میکند و معتقد است نظامی که ۲۰۰ هزار شهید داده، این را اشکال میداند برای آن کسانی که در این قضیه به غربی ها و بیرونیها نامه می نویسد و پُزِ اپوزیسیون برای خودشان می گیرند که در این قضیه این را غلط می دانند و می گویند اینها به جای اینکه بیایند اپوزیسیون بشوند و مخالف آقا شوند بروند افکار خودشان را ارائه دهند و خودشان را اصلاح کنند.
در بحث سلطه ستیزی در سیاست خارجی، دیپلماسی مقاومت، که بحث سلطه ستیزی از ویژگیهای خاص ایشان است که همه این عبارات از فرمایشات خود ایشان است. بحث گفتمان مقاومت و تعریفی که دارند و اینکه دستاوردهای بی بدیل جمهوری اسلامی در حوزه گفتمان مقاومت، بحث فلسطین و لبنان و عراق را در یک مقطعی در تحولات ۱۵ سال گذشته مطرح می کنند. جنگ ۳۳ روزه و ۸ روزه را اشاره میکنند. اینکه مسلمانان غزه و لبنان، خط مقدم ما هستند. اشاره به مدافعان حرم دارند و نکته آخری که من عرض می کنم این است که، اینکه ایشان در بحث سیاست خارجی چند ویژگی داشت که بخواهیم از تجربیات و خاطرات ایشان در این مباحث اشاره کنیم.
یکی از ویژگیهای ایشان این بود که حرف آقا هر چه می فرمودند، برایش مبنا بود. اگر آقا می فرمودند این کار بشود آن را انجام میدادند. گاهی می گفت که مثلا “آقا تصمیم میگرفتند، بعد من می گفتم تمام”. ایشان می گفتند شما نظری ندارید؟ گفتم اگر شما تصمیم گرفتید من دیگر هیچ نظری ندارم ولی می گفتند حالا شما نظرتان را بدهید. حالا ما مثلا یک نظری می دادیم می گفتیم اینجوری، می گفتند خب این نظر مثلا اینجوری بشود بهتر است یعنی سعی نمیکردند تقدم داشته باشند ولو اینکه اگر احساس می کرد یه جایی نظری دارد، وقتی آقا نظرشان را می گفتند، دیگر ایشان فکر نمی کرد که نظر بعدی را بخواهد بدهد یعنی معتقد بود نظر آقا حتما برکت خدا و عنایت خدا همراه ایشان است و همان خواهد شد. یعنی تبعیت از ولایت یکی از ویژگیهای ایشان در بحث اجرای دیپلماسی مقاومت بود. ویژگی دوم که ایشان را از خیلی ها متمایز می کرد، صداقت ایشان بود.
با بدترین و پیچیده ترین دشمن در اوج صداقت و راستی برخورد میکرد یعنی اگر قرار بود با آقای فلانی صحبتی کند همان را که میگفت، به همان عمل میکرد و گاهی در جلسه پیش می آمد میگفت من موضعام این است اگر شما بخواهید در موضع خود باشید، من از این خانه که بیرون بروم، با شما جنگ را شروع می کنم یعنی با همین صداقت سخن می گفت و طرف مقابل هم واقعا می دانست که اگر الان بیرون برود، واقعا همین الان جنگ را شروع می کند یعنی نظری که میداد، با صداقت بود هم به آن عمل می کرد یعنی اگر به کسی قول میداد که کاری را بکند ولو اینکه آن شخص بعثی بود یا هر کسی بود، طرف مقابل یقین داشت که این کار را می کند. ببینید اینجا این مولفه قدرت، ما را از بقیه متفاوت میکند. اینکه اساساً قدرت نرم یا جنگ عملیات روانی مبتنی بر دروغ و نیرنگ و کذب باشد، اسلام اصلا اینها را قبول ندارد و ما نباید دنبال این ادبیات برویم ما باید مجوز شرعی بگیریم که بخواهیم علیه دشمنان خود استفاده کنیم ما مبتنی بر فطرت و صداقت و آیات الهی و قرآن و عظمتی که دین ما و انقلاب ما دارد باید با نهایت صداقت برخورد کنیم. شما ببینید آقای سید حسن نصرالله بزرگترین دشمن اسرائیل است ولی اسرائیلیها معتقدند ایشان هرچه بگوید صادق است و به صداقت ایشان ایمان دارند بالاخره آمریکا میداند اگر آقا حرفی را بزنند بر اساس آن عملیات روانی نمی کند در اوج شرایط سخت و پیچیده حرفی که می زند بر اساس صداقت و براساس مبنا است، ایشان معتقد به یک مبنا است و انسان اگر مبنا نداشت به ابزارهای دیگر متصل میشود بنابراین یکی دیگر از ویژگیهای حاج قاسم بحث ولایتپذیری است.
ویژگی دوم صداقت در گفتار است. ویژگی سوم اعتماد به خدا و با شجاعت در صحنه سخت و پیچیده وارد شدن و چهارمین مسئلهای که مسئله مهمی است شجاعت به معنای حضور خودش در پیچیده ترین صحنهها. یک موقع هست که شخص، شجاعتی را دارد و تدبیر میکند و یک موقع هست این شجاعت را در میدان اجرا میکند یعنی وقتی میگوید این کار خوب است، خودش جلو میرود و نمیگوید بقیه جلو بروند لذا بخاطر حضور در صحنه و در میدان بودن تبدیل میشود به یک مجاهد فی سبیل الله که خداوند این را وعده داده که «الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» کسانی که در راه خدا جهاد می کنند، خداوند خودش آنها را هدایت میکند وقتی خدا خودش هدایت میکند آن موقع صحنه جنگ عراق ، لبنان، سوریه و یمن بر خلاف محاسبات سیاسی، به پیروزی تبدیل می شود. هر کجا مقاومت وارد شده، به اعتبار قدرت خداوند تبارک و تعالی تبدیل به پیروزی میشود و شکست برای دشمنان به بار میآورد.
بنابراین در یک نگاه مختصر از منظر قدرت نرم در ۴۰ سال گذشته میبینیم که انقلاب اسلامی در کجا قرار دارد، از کجا به کجا رسید، دشمنان ما مثل آمریکا و اسرائیل غاصب، آنها کجا هستند، تکفیری ها در چه شرایطی هستند، کشورهایی مثل سعودی که ادعای ام القرای اسلامی را داشتند، الان در چه وضعیتی هستند. در یک نگاه اجمالی ما میفهمیم نتایجی که به اعتبار این ارزش هایی که مبتنی بر ارزشهای الهی و فطری انسان ها هست توانسته غلبه کند و پیروزی هایی را به دست آورد و زمینه را فراهم کند برای پیروزیهای بزرگتر برای جهان اسلام و مسلمانان و انشاءالله سقوط و شکست بیشتر برای دشمنان اسلام.
سوال: میخواهیم از آقای دکتر که در کنار بحث های علمی که مطرح فرمودید، اگر خاطرهای هست که از شهید سلیمانی چه در دوره دفاع مقدس و چه در دوره اخیر در عراق و سوریه و دفاع از حرم های مطهر اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام بهره مند شویم.
نکته دیگر اینکه در اتفاقات بزرگی که در بازپسگیری سوریه و عراق رخ داده، حتماً می توان در این حوزه از دریچه قدرت نرم و آنچه که ما میگوییم، قدرت نرم توانایی تأثیری است که یک پایهی آن جذابیت است و یک پایهی آن توان اقناعکنندگی مخاطب است که از این دریچهی قدرت نرم اگر بتوانید چراغی بتابانید بر آنچه که اتفاق افتاده و اتفاقاتی که در جریان مبارزه با داعش وجود دارد ممنون میشویم. شما اشاره کردید به بحث ورود روسیه به صحنه مقابله با داعش که به طور مشخص می دانم که در خصوص مثلاً بازپسگیری حلب ما اختلاف نظرهایی با روسیه در نحوه بازپسگیری داریم، اینکه از دریچه قدرت رئال برای بازپسگیری ورود پیدا کنیم یا از دریچه قدرت نرم و آن مولفههایی از قدرت نرم شما اسم بردید، نگاه حاجقاسم مبتنی بر آن مقولات بوده است.
حال به طور مشخص اگر در این زمینه ها مطالبی دارید ما از نظرات و خاطرات شما استفاده کنیم. در این جلسه در این بخش می خواهیم فتح بابی کنید برای ورود عملی به آن حوزه؛ چون پرداختن به این بحث بیشتر جنبه تئوریک و علمی داشت و ما دوست داریم یک مقدار نزدیک شویم به صحنه عمل و خاطراتی اگر در حوزه عمل وجود دارد و اینکه عملکرد حاج قاسم مبتنی بر مولفههای قدرت نرم در اسلام بوده و آنچه که به مکتب اسلام مربوط است و آنچه که به مکتب دفاعی و اندیشههای دفاعی اسلام مربوط است، همچنین در حوزه اخلاق سیاسی انشاءالله میخواهیم در این وادی هم در جلسات بعد در خدمت شما باشیم.
پاسخ دکتر اکبری: یکی از ویژگیهای شهید سلیمانی این بود که ایشان سعی می کرد آنچه که امام به آن اعتقاد داشت را اجرا کند. ما خودمان حرفهای میزنیم و از وسط راه بر اساس رای و نظر خودمان و اقتضائات محیط و مسائل مختلف ترجمه میکنیم. در تاریخ هم کم پیش آمده که در کشور ثالثی جنگی پیش آمده و کشوری به کمک آنها برود و فردی در آنجا هم فرماندهی کند. کل تاریخ را مطالعه کنید، مگر می شود ما به کمک سوریه برویم و کمک عراقی ها برویم و البته ما فرماندهی کنیم. حشدالشعبی از عراق حرکت کنند، نیروهای مقاومت از سوریه حرکت کنند و آنها بیایند و به طور هماهنگ، عملیاتی را انجام دهند و مرز عراق و سوریه را بگیرند و کل پروژه آمریکا به هم بخورد. ممکن است عراقی ها بگویند ما اقتضائات خود را داریم و یا حداقل بگویند ابهت فرماندهی ما نشکند، سوریه هم همینطور که هردو ارتش های کلاسیک عربی پیشرفته قدرتمند که در محاسبات جنگ با اسرائیل دو تا ارتش قدرتمند بودند؛ یعنی دوتا پایه اصلی جنگ در حوزه جهان عرب بودند.
حال شما بروید آنجا و این ارتش ها را اقناع کنی و جذابیت را ایجاد کنی که آنها بگویند شما بفرما با بسیجی هایی که ۴۵ روز دور دیده، که به فکر منِ ارتشیِ 30-20 سال تجربه نمیگنجد، بیایید و بروید فرماندهی ما را به دست بگیرید. چگونه است؟ این ارتشها ابتدا به این اقناع رسیدهاند که شهید سلیمانی از مرز قومیت و ملیت و جغرافیا عبور کرده و در یک نقطه که در بحث تعریف نفوذ هم همین است. وقتی ما نفوذ را از ابعاد مختلف تعریف میکنیم بُعد مقاومتی نفوذ این است که شما در منافع طرف مقابل، اشتراکاتی ایجاد کنید که او در یک حوزه با شما ائتلاف کند یعنی او را به یک اقناعگری و متقاعدسازی برسانی که او با شما ائتلاف کند و به این نتیجه برسد که این کارهایی که می کند،، منافع او هم در آن هست یا اینکه شما این همه خدماتی که در حوزه اهل تسنن در سوریه و عراق داده شد و آنچه که امام(ره) میفرمودند در رابطه با وحدت بین شیعه و سنی، ایشان بیشترین خدمات را در حوزه شیعه ها انجام دادند. این در میدان عمل است وقتی شما میبینید که حاج قاسم شهید می شود، تعداد زیادی کلیسا در سوریه برای حاج قاسم چندین مراسم میگیرند. علت آن چه می باشد؟
آیا به خاطر تحت فشار حکومت بودن است؟ خیر، برای اینکه اینها آن روزی که روستای مسیحینشین محاصره شده بود، آنها التماس میکردند به فرانسویها، اروپاییها و آمریکاییها که ما همدین شما هستیم از ما دفاع کنید، اگر داعش بیاید هیچ چیزی از ما نمی گذارد و آنها هم می دانستند که داعش چه بلایی سر اینها میآورد. شهید سلیمانی رفتند و دو روز در روستای آنها و در خانه آن کشیش ماند و آدمهای آنها هم بیایند دفاع کنند و آنها بمانند. این آدم خودش و نسل بعدی خودش و نسل های بعدی ایشان، اگر تاریخ را درست بخوانند (تاریخ تحریف نشود) میگویند این آدم، آدم ویژهای است و نمی توانیم او را در ایران و شیعه و کشورهای جغرافیایی محصور بکنیم. این آدم، یک انسان خدایی است، در ویژگیهای اعتقادی خودش وقتی شاخصها را تعریف میکند، آقای حاج قاسم را یک انسان بزرگ مییابد؛ یعنی بر اساس مبانی خودشان،نه بر اساس مبانی ما. آن فرد سُنی هم بر اساس مبانی خود میگوید این انسان خیلی بزرگی است یعنی جانش را به خاطر من به خطر انداخته است. آنچه که امام(ره) به آن معتقد بود در بحث تمدن نوین و نگاه به دفاع از استضعاف و مقابله و کوتاه نیامدن در مقابل استکبار، وقتی حاج قاسم این را در میدان عمل پیاده میکند، آن وقت یک انسانِ فراتر از حوزه جغرافیا و حوزه ملی می شود. طرف مقابل احساس می کند که حاج قاسم در جنگ ۳۳ روزه از اول بحران و جنگ در کنار سید حسن نصرالله بوده است. خب این کار در دنیا معنا و مفهوم دارد. هر لبنانی، حاج قاسم را لبنانیتر از خودش می داند.
هر سوری حاج قاسم را سوریتر از خودش میداند و میگوید این فداکاری که برای سوریه کرد، هیچ کس به اندازه ایشان این کار را نکرد. یک عراقی حاج قاسم را عراقیتر از خود میداند و میگوید اگر حاج قاسم نبود، معلوم نبود داعش تا کجا می آمد. یک کُرد در عراق حاج قاسم را کُردتر از خود میدانست و میگفت اگر حاج قاسم نبود، اربیل سقوط کرده بود. یکی یمنی، حاج قاسم را یمنیتر از خود می دانست. ببینید، انسان وقتی به این مرحله و به این شرایط برسد در واقع ترجمه نظریه امام(ره) است و این انسان تعریف دیگری پیدا میکند و ونزوئلا می گوید جمهوری اسلامی اگر از ما حمایت کند حتماً ما در مقابل آمریکا می ایستیم. آن وقت دیگر ونزوئلا دنبال چین و روسیه و اتحادیه اروپا و اتحادیه آفریقا و اتحادیه عرب نمیرود، می گوید اگر همین یکی باشد کافی است. تعریف این یکی چه می باشد که از اینجا با این مسافتِ دور بلند شود، به آنجا برود، مشاوره بدهد و ونزوئلا بگوید ما روی پای خود ایستادهایم و بعد اینها باید در حوزه مدیریت و ادبیات سیاسی و علم جامعه شناسی در تمام علوم اینها را تئوریزه کنند.
همچنین می گویند یک واقعیت اتفاق افتاده که یک مورد هم نبوده شانسی بودن آن را هم در نظر بگیریم ، خیردر جاهای متفاوتی تکرار شده، وقتی تکرار میشود نشان میدهد از یک مبنا و مبانی بسیار قوی و قدرتمندی برخوردار است. آن مبنا و مبانی چه می باشد؟ آن را ما باید الآن تئوریزه کنیم و بگذاریم در مقابل غربیها و بگوییم همه علوم شما بر اساس منافع شخصی خودتان است و دنبال دنیا ، مادیگری هستید ولی علوم ما مبتنی بر فطرت انسان و مبانی الهی است. هر کسی از علوم ما تبعیت کند نجات می یابد و هرکس از علوم شما تبعیت کند در دام شما میافتد. اینجا باید کار شود در ابتدا گفتم که وقتی می گوییم مکتب شهید سلیمانی، باید خیلی کار روی آن انجام بدهیم تا به نقطهای که واقعاً، برسد.
سوال خودم این است که چون رشته ما اقتصاد است دوستانی که اینجا می آیند بیشتر بحث های مدیریتی می کنند و اگر ما میگوییم مکتب میخواهیم بگوییم چگونه در این موضوع عمل میکردند مثلاً فرض کنید نگاه ما به اقتصاد مقاومتی، این است که تمام قواعد دنیا باید بر اساس سنت خدا رقم بخورد یعنی اگر کسی بر این اساس نگاه کند میبیند که باید قوی بود و آقا به این مسئله که مقاومت به این معنا است که اراده ها را در مقابل هم قرار دهید و آنکه متصل به خدا است، قوی تر است اشاره کرده است. شهید میثمی فرمودند داشتههای ما به میزان آن چیزی که در اختیار ما هست نیست بلکه به میزان اتصال ما با خداست آن که اینطور فکر می کند در فضای اقتصادی هم متفاوت فکر میکند لذا می خواهم نظر شهید سلیمانی بدانیم و یا اگر کسی که رشته اش اقتصاد بوده و آشنا با این قضیه بوده و با ایشان مانوس بوده را معرفی کنید که ما بیشتر باهاشون در ارتباط باشیم و با توجه به مباحثی که خودمان هم برای همایش داریم از آن استفاده کنیم.
پاسخ دکتر اکبری: نکته اولی که اشاره کردید فرمایش درستی است و عرض من هم در این رابطه بوده که بالاخره ما مبتنی بر فطرت و ارزشهای الهی عمل میکنیم و این دو با هم مکمل هستند و جدا از هم دیگر نیستند. وقتی ما می گوییم فطرت، می خواهیم با ادبیات آنها سخن بگوییم ولی درواقع اینها ارزشهای الهی هستند. مبنای اصلی آن است ولی در ادبیات آنها فطرت میشود که درست هم هست ولی در مورد بحث اقتصادی تخصص من این نیست ولی دو نکته را عرض میکنم. شهید سلیمانی واقعا به نظر من در این حوزه هم ایده و تئوری داشت. او معتقد بود که کارهای بسیار بزرگی با هزینه کم می توان انجام داد. عبارتی همیشه به کار میبرد برای دوستان عرب زبان، با لحن خاص خودشان، می گفتند «امام خمینی رحمت الله علیه جیبه کانت خالیه لکن افکاره کانت قویه». یعنی امام(ره) جیبش خالی بود ولی افکار او قوی بود میگفت شما از افکار و عقاید امام(ره) استفاده کنید هیچ موقع به جیب خالی ایشان توجه نکنید یعنی شما اگر بخواهید با جیب جلو بیاید، موفق نمی شوید. عملکرد ایشان در میدان این بود که آنقدر که به هدف متمرکز می شد که بخواهد آن را انجام دهد، خیلی گیر بحث مالی آن نبود. آن قدر به هدف متمرکز میشد که میگفت از جایی تامین میشود و اگر خدا خواست از جایی می آید من نمی دانم چطوری ولی تامین می شود و واقعاً با این نگاه جلو میرفت هیچ موقع کار خود را متوقف به اقتصاد و مسائل مالی نمی کرد. به دوستان هم میگفت که شما بروید جلو شما کاری نداشته باشید عبارتی را گفتم که اگر یک درصد کار به شما دادند آن یک درصد را ۱۰۰ درصد انجام دهید خدا ۹۹ درصد را جبران میکند و خودش به شما می دهد، در میدان هم همینطور بود وقتی در میدان خطری بود نمی گفت به من بودجه بدهید ساختار من را تعریف کنید. نیروی انسانی هم به من بدهید که تجربه هم داشته باشد تا من به جنگ بروم. این حرفها نبود راه می افتاد و جلو میرفت و درگیر اینکه چطور می شود، نبود. از خدا کمک می خواست و خدا هم کمک می کرد و نتیجه آن را میدید.
یک بحثی که ایشان داشت متاسفانه ما در یکسری زمینهها دستاوردهای خوبی داشتیم و در یکسری زمینههای دیگر، دستاورد خوبی نداشتیم. بعضی ها معتقدند باید در آن زمینه ها هم انقلاب کنیم. یکی در بُعد اقتصادی است حتی در بعد فرهنگی هم باید کارهای جدی و اساسی شود ولی در حوزههای دیگر مثل امنیت و سیاست و جنگ و تجهیزات و امکانات و مدیریت توانستیم حداقل در حوزههای بحران، در دنیا خوب باشیم و دیگران به ما تکیه کنند و اینکه ادبیاتی را تولید کنیم که حتماً دیگران از آن استفاده می کنند مثلاً در بحث عراق که ماموریت ایشان بود و پرونده دست ایشان بود ایشان همه کارها را عهده گرفت. الان عراق بزرگترین شریک تجاری ما است بیشترین صادرات ما به عراق از لحاظ اقتصادی است و الحمدلله در یک فرمول خوبی کارها پیش می رود و دستاوردهای خوبی داشتیم و همین می تواند در جاهای دیگر هم وجود داشته باشد. به نظر من یک کار تیمی قوی در کشور ما هنوز اجزای آن به خوبی با هم منسجم نشده و بخشی از آن به نوع نگاه به مسائل برمیگردد که اگر آنها اصلاح شود و تحول فرهنگی ایجاد شود، به نظر من می توان بنیانهای اقتصادی قوی ایجاد کرد.
شما میدانید بالاخره در دنیا حتی در WTOما یک توانمندی هایی در حوزه های مختلف به خصوص در حوزه زراعت و کشاورزی و معادن داریم، اینها ما را در دنیا متمایز میکند ، ولی نتوانستیم به لحاظ مدیریت، این قابلیت و توانمندی های خود را به منصه ظهور برسانیم حتی گاهی دوستان به شوخی به ایشان می گفتند که شما در حوزه جهاد این همه کار کردید یک دور باید در بحث مدیریت حکومت هم کار کنید. شما باید کاندید ریاست جمهوری شوید و این مدیریت با نگاه انقلابی اگر در اجزا و ساختار حکومتی دمیده شود، و دولتِ مقاومت بشود، همانطور که حضرت آقا نظر دارند و اساس است و بسیار مهم است و دشمن هم تمام تمرکز و توان خود را روی همین موضوع علیه ما در دنیا گذاشته و ایشان می گفتند برای این کار افراد زیادی وجود دارد و تعبیری اینجا داشتند که اگر حضرت آقا روی پارچه کوچکی بنویسند من از تو راضی هستم این از صد پست ریاست جمهوری برای من ارزشش برای قیامت بیشتر است البته نه اینکه بخواهد شانه خالی کند و بیتفاوت باشد ولی تصورش این است که در همه حوزهها میشود تحول اساسی را ایجاد کرد، به شرطی که در همه جا روحیه بسیجی و انقلابی را ببریم. هر جا این روحیه رفته نجات پیدا کردیم. در بحث هستهای نجات پیدا کردیم تکنولوژی تسلیحاتی ، موشکی ، توانسته برتری ایجاد کند. در هر حوزهای همینطور است. در مقاومت ، در حوزه تولید علم ، در بحث فناوری نوین و پیشرفت هایی که در استانداردهای دنیا وجود دارد، هر کجا این تفکر بسیجی رفته مانده و باید دعا کنیم که در حوزههای دیگر هم این تفکر وارد شود تا نجات پیدا کنیم.
پاسخ دکتر اکبری: حزب الله قبل از ه حاج قاسم شکل گرفته بود ولی وقتی حاج قاسم آمد آهنگ و سرعت و جهت و مسیر حزب الله را تحول عظیمی در آن ایجاد کرد. یکی از فرماندهان آمریکایی عبارتی را داشت که ما هر چقدر فکر کردیم در طول تاریخ هیچ سازمانی مقتدرتر از حزبالله درست نشده بود. این تعبیر آنها بود البته ابعاد مختلف معنوی، ساختاری، سازمانی و ارتباط فرماندهی و اقدام، در میدان عمل حضور پیدا کردن، در حوزه سیاست و امنیت و نظامی، همه این موارد در حزب الله هست. او دارد مقایسه می کند که هیچ چیزی در دنیا قوی تر از حزبالله پیدا نکردم که آنقدر قوی و کارآمد درست شده باشد. ما چیزی داریم که هیچ کس ندارد و آن هم فرهنگ عاشورا است و این است که همه اینها را به هم می پیچاند و دنیا را گیج میکند که نمی فهمند چه شد!
در خاطرهای میخواندم فلسطینی ها زمانی که در سال ۱۹۴۸ که اشغال شد و اوضاعشان به هم ریخت، آقای سید حمید الحسینی، مفتی فلسطین بود، بلند می شود و برای دیدار با مائو به چین می رود، می گوید شما چه کار کردید موفق شدید و از اشغال ژاپن نجات پیدا کردید، ما میخواهیم از روش شما برای نجات ملت فلسطین استفاده کنیم. حالا مائو که تکلیفش معلوم است. این فرد هم که یک فلسطینی است تکلیفش معلوم است. این عبارت را من در یک سند عربی پیدا کردم. مائو عصبانی میشود و میگوید من تعجب می کنم شما مسلمانان عاشورا دارید و آمدید از ما می خواهید مدل مبارزه بگیرید. بعضی مسلمان به این مسائل توجه نمی کنند. وقتی شما آقای سیدحسن را میبینید، محو در فرهنگ عاشورا و جهاد و شهادت و انتظار است و اینها از این آدم فردی را می سازد که غربی ها هم متحیر می مانند که این سازمان چگونه است.
یکی از ویژگیهای خوب حاج قاسم این بود که ارتباط بسیار گستردهای داشت، شاید با چند هزار نفر ارتباط مستقیم داشت که اصلا در وقت و زمان و حوصله انسان نمیگنجد مثلاً در داخل کشور فلان پنجاه نفر گفتند ما با حاج قاسم جلسه داشتیم ارتباط داشتیم جلسه داریم و گفتند این کار را کنید. این ویژگی های فردی و به نظر من صداقت خیلی مهم است. صداقت، شخص را از مرزهای قومی و دینی و مذهبی خودش عبور می داد و انسان به این فکر نمیکرد که من مثلا عراقی هستم یا ایرانی هستم، من کُرد هستم، او فارس است، من سنی هستم، او شیعه هست… شخص را از همه اینها عبور می داد و کاملاً یک حس را ایجاد کرده بود که این آدم به حاج قاسم نزدیک است که حاج قاسم سرنوشت او را تغییر میدهد و این نوع ارتباط نخبگانی به طور گسترده بود و ویژگیهایی ایشان به لحاظ فردی، زبانزد همه هست.
چند وقت پیش در وزارت خارجه جلسه ای را در رابطه با بحث های حقوقی داشتیم که اکثرا داشتند گریه میکردند و می گفتندکه ما یک روز با حاجقاسم جلسه گذاشتیم با اینکه من یک کارمند درجه چند هستم ولی حاج قاسم تا پای پله ها آمد و من را بدرقه کرد. یک قطعه ای را می گوید که هیچ وقت یادش نمی رود. همه اینها هم واقعی بود نه اینکه تظاهر کند یا اینکه خدای نکرده مثلا این کار را بکند که از او تعریف کنند، واقعا اعتقادش این بود. وقتی مهمان برای او میآمد حتی به نوع غذا و چینش آن هم فکر می کرد یا مثلا اتاق استراحت مهمان کجا باشد و مسائل اینگونه را هم حتی دقت می کرد. تا جایی که آن مهمان با خودش می گفت شما یک فرمانده بزرگ هستی ولی میدید که حاج قاسم حتی روی میوهای هم که میخواهند برای او بخرند، توجه دارد. این آدم فراموش نمیکند و تا زنده هست، به افراد اطرافش هم منتقل می کند و هیچکدام این را فراموش نمی کنند. با همه برخورد صادقانه داشت، ولی در حوزه بینالملل به مراتب بیشتر بود. به نظر من این یک ویژگی ایشان بود که توانست یک ارزش و یک باور و یک اندیشه در جامعه ای که ما امروز اسمش را مقاومت میگذاریم را نهادینه کند.